Farsi Dictionary

Saw

(see of.p) (زمان ماضي فعل see) ديد، (.vi.vt.n)سخن ،لغت يا جمله ضرب المثل ، مثال ، امثال و حكم ، اره ، هراسبابي شبيه اره.

Saw edged

داراي لبه دندانه دندانه ، داراي لبه مضرس.

Saw grass

(گ.ش.) ساق تيز.

Saw set

اره تيز كن.

Saw toothed

(sawtooth) داراي دندانه اره مانند، دندانه دندانه.

Sawdust

خاك اره ، باخاك اره پوشاندن ، پوچ.

Sawed off

اره شده ، با اره صاف شده ، كم ارتفاع.

Sawer

اره كش.

Sawfish

(ج.ش.) اره ماهي.

Sawhorse

نيمكت زير الوار اماده براي اره كشي ، خرك.

Sawlog

كنده درخت مناسب اره كردن.

Sawmill

كارخانه چوب بري والوار سازي ، كارخانه اره كشي ، ماشين اره كشي.

Sawney

(simpleton، fool=) احمق ، ساده لوح.

Sawtimber

الوار مناسب براي اره كشي.

Sawtooth

(toothed saw=) داراي دندانه اره مانند، دندانه دندانه.

Sawtooth wave

موج دنده اره اي.

Sawyer

اره كش ، درخت ريشه كن شده وشناور.

Keyword

Criteria