Farsi Dictionary

Sap

شيره ، شيره گياهي ، عصاره ، خون ، شيره كشيده از، ضعيف كردن.

Sap green

رنگ زرد مايل به سبز سير.

Saphead

ادم خرفت وكودن ، انتهاي نقب نظامي.

Saphena

سياهرگ سافنا.

Sapid

خوش مزه ، بامزه ، مطبوع.

Sapidity

خوش ذاءقگي ، خوشمزگي.

Sapience

(wisdom) عقل ، معرفت ، دانايي.

Sapient

دانا، دانشمند، خردمند.

Sapless

بي شيره ، بي نيرو، بيمزه.

Sapling

نهال ، قلمه درخت ، درخت تازه وجوان.

Saponaceous

صابوني ، صابون دار، ليز (مثل صابون).

Saponated

صابون دار، صابون زده ، داراي محلول صابوني.

Saponifiable

قابل تبديل بصابون.

Saponification

صابون سازي.

Saponify

تبديل بصابون كردن ، صابوني شدن.

Sapor

(sapour) ذاءقه ، مزه ، خوش طعمي.

Saporific

خوش مزه ، خوش طعم.

Saporous

خوش طعم ، لذيذ.

Sapour

(sapor) ذاءقه ، مزه ، خوش طعمي.

Sapper

عصاره گير، (نظ.) نقب زن ، سرباز كلنگ دار ونقب زن.

Sapphic

وابسته بشاعره يوناني' سافو' (sappho).

Sapphire

ياقوت كبود، صفير كبود، رنگ كبود.

Sapphirine

ياقوتي رنگ ، ساخته شده از ياقوت كبود.

Sapphism

طبق زني (lesbianism) همجنس خواهي زنان.

Sappy

ابدان ، پر شهد، مرطوب ، خيلي احساساتي ، ضعيف ، كودن ، معتاد به مشروبات ، شنگول.

Saprogenic

مولد يامحصول مواد گنديده ، ايجاد شده در اثر گنديدن.

Saprophagous

تغذيه كننده از مواد پوسيده والي ، پوده خوار.

Saprophite

(saprophyte) پوده زي ، خورنده مواد پوسيده.

Saprophyte

(saprophite) پوده زي ، خورنده مواد پوسيده.

Saprophytic

پوده گراي ، دوست دار مواد گنديده ، پوده دوست.

Saprozoon

جانور پوده زي.

Sapwood

(گ.ش.) برنچوب نرم وزنده پوست درخت.

Keyword

Criteria