Farsi Dictionary

Road

بجاده ، راه ، معبر، طريق ، خيابان ، راه اهن.

Road hog

راننده متجاوز بحقوق ساير رانندگان درجاده.

Road test

ازمايش امادگي وساءط نقليه ، برات مسافرت.

Roadability

(درمورد اتومبيل) راهواري ، قابل مسافرت در جاده ، جاده رو.

Roadable

راهوار، جاده رو.

Roadbed

زير سازي راه ، كف جاده ، كف خيابان.

Roadblock

وسيله انسداد جاده.

Roadrunner

(ج.ش.) مرغي شبيه فاخته تكزاس ، كوكوسان.

Roadside

كنار جاده.

Roadstead

لنگر گاه طبيعي ، كشتي گاه.

Roadster

اسب سواري ، مركب ، رهنورد.

Roadway

سواره رو، وسط خيابان ، زمين جاده.

Roadwork

تمرين عملي براي مسابقات مشت زني و غيره.

Keyword

Criteria