Farsi Dictionary

Rim

لبه ، ديواره ، قاب عينك ، دوره دار كردن ، زهوارگذاشتن ، لبه داريا حاشيه داركردن.

Rime

(rhyme) قافيه ، پساوند، شعر، سخن قافيه دار، نظم ، قافيه ساختن ، هم قافيه شدن ، شعر گفتن ، بساوند.

Rime

شبنم يخ زده ، سرما ريزه ، پله ، قافيه ، سجع ، پساوند، شعر، يخ زدگي ، قافيه دار كردن.

Rimer

(rhumer) قافيه پرداز.

Rimester

(rhymester) قافيه ساز، شاعر بي استعداد وكم مايه ، شاعرك.

Rimland

حومه ناحيه مركزي.

Rimose

(rimous) چاك چاك ، خط خط، خراشيده ، ترك دار.

Rimous

(rimose) چاك چاك ، خط خط، خراشيده ، ترك دار.

Rimrock

صخره پيش امده فلا ت بشكل جبهه عمودي ، لبه بر امده صخره مزبور.

Rimy

منجمد، قافيه دار.

Keyword

Criteria