Rim |
لبه ، ديواره ، قاب عينك ، دوره دار كردن ، زهوارگذاشتن ، لبه داريا حاشيه داركردن. |
Rime |
(rhyme) قافيه ، پساوند، شعر، سخن قافيه دار، نظم ، قافيه ساختن ، هم قافيه شدن ، شعر گفتن ، بساوند. |
Rime |
شبنم يخ زده ، سرما ريزه ، پله ، قافيه ، سجع ، پساوند، شعر، يخ زدگي ، قافيه دار كردن. |
Rimer |
(rhumer) قافيه پرداز. |
Rimester |
(rhymester) قافيه ساز، شاعر بي استعداد وكم مايه ، شاعرك. |
Rimland |
حومه ناحيه مركزي. |
Rimose |
(rimous) چاك چاك ، خط خط، خراشيده ، ترك دار. |
Rimous |
(rimose) چاك چاك ، خط خط، خراشيده ، ترك دار. |
Rimrock |
صخره پيش امده فلا ت بشكل جبهه عمودي ، لبه بر امده صخره مزبور. |
Rimy |
منجمد، قافيه دار. |