Farsi Dictionary

Right

مستقيم ، راست ، درست ، صحيح ، واقعي ، بجا، حق ، عمودي ، قاءمه ، درستكار، در سمت راست ، درست كردن ، اصلا ح كردن ، دفع ستم كردن از، درست شدن ، قاءم نگاهداشتن.

Right

راست ، درست ، قاءم ، ذيحق.

Right angle

زاويه قاءمه.

Right hand

دست راست.

Right handed

در سمت راست ، راست دست.

Right hander

ادم راست دست.

Right justified

هم تراز شده از راست.

Right justify

هم تراز كردن از راست.

Right of asylum

(حق.) حق پناهندگي بر طبق قانون يا عهدنامه.

Right of search

حق بازرسي كشتي در درياها.

Right of way

(حق.) حق عبور از روي ملك ديگري ، حق تقدم در عبور وساءط نقليه.

Right reverend

جناب كشيش (عنوان روحانيون مسيحي است).

Right triangle

(هن.) مثلث راست گوشه.

Right wing

جناح راست.

Right winger

جناح راستي.

Righteous

نيكو كار، عادل ، درست كار، صالح ، پرهيزكار.

Righter

دادگستر، مصلح.

Rightful

ذيحق ، محق ، مشروع ، حقيقي ، داراي استحقاق.

Rightism

راست گرايي ، جناح راستي.

Rightist

جناح راستي.

Rightly

بطور صحيح.

Rightmost

سمت راست ، راست ترين.

right aggressive

راست تهاجمي

right now

در حال حاضر - هم اکنون

righteousness

عدالت

rightness

درستي - صحت

Rights

حقوق

Keyword

Criteria