Farsi Dictionary

Rev

دور موتور، گردش ، تند گشتن ، دور برداشتن.

Revaluation

بهاگذاري مجدد.

Revamp

دوباره رويه انداختن ، دوباره وصله يا سرهم بندي كردن ، نو نما كردن ، وصله پينه كردن.

Reveal

اشكار كردن ، فاش كردن ، معلوم كردن.

Revealable

قابل مكاشفه.

Revealer

اشكار كننده.

Revealment

الهام ، مكاشفه.

Reveille

(نظ.) شيپور بيدارباش ، طبل بيدار باش.

Revel

شادي كردن ، عياشي كردن ، لذت بردن ، كيف.

Revelation

فاش سازي ، اشكار سازي ، افشاء ، وحي ، الهام.

Revelator

وحي دهنده ، افشاء كننده.

Revelatory

الهامي ، مكاشفه اميز.

Reveler

(reveller) عياش.

Reveller

(reveler) عياش.

Revelrous

خوشگذران ، عياش.

Revelry

عياشي ، خوشگذراني.

Revenge

خونخواهي كردن ، كينه جويي كردن ، انتقام كشيدن ، انتقام.

Revengeful

كينه توز.

Revenger

انتقام گيرنده ، داد گير.

Revenue

عايدي ، منافع ، بازده ، درامد، سود سهام.

Revenuer

مامور مالياتي.

Reverberant

پرانعكاس.

Reverberate

پيچيدن ، طنين انداختن ، ولوله انداختن.

Reverberation

طنين ، ولوله.

Reverberative

طنين انداز.

Revere

حرمت كردن ، احترام گذارندن ، حرمت ، احترام.

Reverence

حرمت ، احترام ، تكريم ، احترام گذاردن.

Reverend

جناب كشيش.

Reverent

محترم.

Reverential

احترامي ، حرمتي.

Reverie

(revery) خيال واهي ، خيال خام.

Revers

لبه برگشته ، برگردان.

Reversal

نقض ، برگشت ، واژگون سازي ، واژگوني.

Reversal

برگشت ، واژگوني.

Reverse

معكوس ، پشت ، معكوس كردن ، برگشتن.

Reverse

وارونه ، معكوس ، معكوس كننده ، پشت (سكه)، بدبختي ، شكست ، وارونه كردن ، برگرداندن ، پشت و رو كردن ، نقض كردن ، واژگون كردن.

Reverse bias

پيشقدر معكوس.

Reversible

برگشت پذير، دو رو.

Reversible

برگرداندني ، لغو كردني ، قابل نقض ، پشت و رو كردني ، (درمورد لباس) دو رو.

Reversion

ترجمه مجدد، برگشتگي بعقب ، عود، رجوع.

Reversional

(reversionary)(حق.) رجعي ، رجوعي.

Reversionary

(reversional)(حق.) رجعي ، رجوعي.

Reversioner

(حق.) داراي حق رجوع.

Revert

برگشتن ، رجوع كردن ، اعاده دادن ، برگشت.

Reverter

(حق.) حكم اعاده وضع.

Revery

(reverie)خيال واهي ، خيال خام.

Revest

جامه روحاني پوشيدن ، روكش كردن ، دوباره گماشتن.

Revet

دوباره (جامه) پوشاندن ، سنگ چين كردن.

Revetment

سنگ چيني ، پوشش.

Revictual

دوباره غذا يا خواربار تهيه كردن.

Review

بازديد، تجديد نظر، رژه ، نشريه ، مجله ، سان ديدن ، بازديد كردن ، انتقاد كردن ، مقالا ت انتقادي نوشتن ، بازبين ، دوره كردن.

Review

مرور، بازديد، مرور كردن ، دوره كردن.

Reviewer

منقد ادبي ، بازبين گر.

Revile

ناسزا گفتن ، فحش دادن ناسزا.

Revilement

ناسزا گويي.

Reviler

ناسزاگو، فحاش.

Revisable

قابل تجديد نظر.

Revisal

مرور، تجديد نظر.

Revise

تجديد نظر كردن ، اصلا ح كردن ، اصلا ح نمودن ، دوباره چاپ كردن ، حك و اصلا ح كردن.

Revise

تجديد نظر كردن.

Revised

تجديد نظر شده.

Revision

تجديد نظر.

Revision

باز بيني ، بازديد، تجديد نظر، مرور، اصلا ح ، چاپ تازه ، چاپ اصلا ح شده ، رسيدگي ثانوي.

Revisionary

تجديد نظري.

Revisit

ملا قات مجدد، دوباره ملا قات كردن ، بازديد كردن.

Revisory

تصحيصي ، اصلا حي.

Revitalization

تجديد حيات.

Revitalize

قدرت و زندگي تازه دادن (به)، باز زنده ساختن.

Revival

احيا، تجديد، تمديد، استقرارمجدد، تقويت.

Revivalist

طرفدار احياي مذهبي.

Revive

زنده شدن ، دوباره داير شدن ، دوباره رواج پيدا كردن ، نيروي تازه دادن ، احيا كردن ، احيا شدن ، باز جان بخشيدن ، بهوش امدن.

Reviver

احيا كننده ، تجديد حيات كننده ، بهوش اورنده.

Revivification

باز جان بخشي ، تجديد حيات ، رونق تازه ، بهوش اوردن.

Revivify

نيروي تازه دادن ، بهوش اوردن.

Reviviscence

زنده سازي ، بهوش اوري ، نيرو بخشي.

Reviviscent

رمق تازه دهنده.

Revocable

قابل فسخ ، ابطال پذير.

Revocation

لغو، الغا، فسخ ، باطل سازي ، برگرداني.

Revokable

قابل فسخ.

Revoke

لغو كردن ، مانع شدن ، الغا، فسخ ، ابطال.

Revoker

فسخ كننده ، باطل كننده.

Revolt

شورش يا طغيان كردن ، اظهار تنفر كردن ، طغيان ، شورش ، بهم خوردگي ، انقلا ب ، شوريدن.

Revolute

لب برگشته ، پيچيده.

Revolution

واگشت ، شورش ، اشوب ، انقلا ب ، حركت انقلا بي ، چرخش.

Revolution

دور، دوران كامل ، انقلا ب.

Revolution conter

دور شمار.

Revolutionary

انقلا بي ، چرخشي.

Revolutionist

پيشواي انقلا ب ، انقلا بي ، واگشت گر.

Revolutionize

انقلا بي كردن ، تغييرات اساسي دادن.

Revolutionizer

انقلا ب اور.

Revolve

چرخيدن ، گرديدن ، گردش كردن ، سير كردن ، دور زدن ، تغيير كردن.

Revolver

هفت تير.

Revolving

راجعه ، رجعي ، گردنده ، دوراني ، چرخنده.

Revolving fund

تنخواه گردان.

Revue

نمايشنامه انتقادي ، جنگ نمايش.

Revulsion

تنفر شديد، جابجا شدن درد، ردع ، انحراف درد، جابجا ساختن درد، تغيير ناگهاني ، عمل كشيدن.

Revulsive

جابجا شونده ، تنفر اور.

revamping

بازسازي

revanchist

کينه جو

Revealed

نازل شده - آشکار کردن - فاش کردن

revealing

آشکار

reveals

نشان ميدهد

revenues

درامد

revered

احترام

reversing

معکوس

revoked

لغو

revolted

شورش

revolting

شورش

revolves

گردش

Keyword

Criteria