Farsi Dictionary

Resist

پايداري ، پايداري كردن ، ايستادگي كردن ، استقامت كردن ، مانع شدن ، مخالفت كردن با.

Resistance

پايداري ، ايستادگي ، عايق مقاومت ، مقاومت ، سختي ، مخالفت.

Resistance

مقاومت ، استحكام.

Resistant

مقاوم ، پايدار.

Resister

مقاوم ، پايدارگر.

Resister

(resistor)اسباب مقاوم در برابر برق ، مقاوم.

Resistibility

استعداد مقاومت.

Resistible

قابل مقاومت.

Resistive

مقاومتي.

Resistivity

مقاومت ويژه ، سته ويژه ، قابليت مقاومت ، مقاومت اشيا.

Resistor

(resister)اسباب مقاوم در برابر برق ، مقاوم.

Resistor

مقاومت ، عنصر مقاوم.

Keyword

Criteria