Farsi Dictionary

Remote

دور، پرت ، دور دست ، جزءي ، كم ، بعيد، متحرك.

Remote

دور، دوردست ، بعيد.

Remote access

دستيلبي از دور.

Remote consol

پيشانه دور دست.

Remote control

كنترل از دور.

Remote job entry

ادخال كار از دور.

Remote station

ايستگاه دور دست.

Remote terminal

پايانه دور دست.

remotely

از راه دور

remotest

دور افتاده

Keyword

Criteria