دور، پرت ، دور دست ، جزءي ، كم ، بعيد، متحرك.
دور، دوردست ، بعيد.
دستيلبي از دور.
پيشانه دور دست.
كنترل از دور.
ادخال كار از دور.
ايستگاه دور دست.
پايانه دور دست.
از راه دور
دور افتاده
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains