Farsi Dictionary

Reins

كليه ها، محل كليه در بدن ، (مج.) كمر.

Reinsman

اسب سوار، سوار كار ماهر.

Reinstate

دوباره گماشتن ، دوباره برقرار كردن ، از نو به مقام اوليه خود رساندن ، تثبيت كردن.

Reinstatement

تثبيت در مقام.

Reinsurance

بيمه مجدد، بيمه اتكايي.

Reinsure

بيمه اتكايي كردن ، دوباره بيمه كردن.

Keyword

Criteria