Farsi Dictionary

Rede

مشورت ، پند، تدبير، مشورت دادن ، حدس زدن ، هدايت كردن ، واقعه ، جريان ، وقوع ، مصلحت.

Redecorate

تزءينات تازه كردن ، مجددا اراستن.

Redecoration

نوارايي.

Rededication

اهدا مجدد، تقديم مجدد.

Redeem

باز خريدن ، از گرو در اوردن ، رهايي دادن.

Redeemable

باز خريدني ، قابل در اوردن از گرو.

Redeemer

فديه دهنده ، رهايي بخش ، نجات دهنده ، باز خريدگر.

Redefine

دوباره تعريف كردن.

Redeliver

از نو نجات دادن ، دوباره مستخلص كردن ، دوباره تحويل دادن.

Redemption

باز خريد، خريداري و ازاد سازي ، رستگاري.

Redemptive

رستگاري بخش ، باز خريدني.

Redemptory

رستگاري بخش.

Redeploy

از منطقه اي به منطقه ديگر اعزام داشتن ، نقل و انتقال دادن.

Redeployment

نقل و انتقال.

Redesign

طراحي مجدد كردن ، سر و صورت ظاهري دادن به.

redeemed

بازخريد

Keyword

Criteria