Farsi Dictionary

Re

برگشت دادن ، درباره ، عطف به ، با توجه به (مخفف reference).

Re claim

مجددا ادعا كردن ، تقاضاي مجدد.

Re tread

(retread)روكش كردن لا ستيك ، تاير روكش شده.

Reabsorb

باز در اشاميدن ، دوباره مكيدن و جذب كردن.

Reabsorption

جذب ثانوي.

Reach

رسيدن به ، ناءل شدن به ، كشش ، حصول ، رسايي ، برد.

Reacher

دست درازي كننده ، (نساجي) كارگر نخ تاب.

React

واكنش نشان دادن ، واكنش كردن ، عكس العمل نشان دادن ، تحت تاثير واقع شدن.

Reactance

واكنش برق ، واكنش.

Reactance

مقاومت واكنشي ، مقاومت القايي يا خازني.

Reactant

واكنش كننده.

Reaction

(reactional) واكنش ، عكس العمل ، انعكاس ، واكنشي.

Reaction

واكنش ، انفعال.

Reactional

(reaction) واكنش ، عكس العمل ، انعكاس ، واكنشي.

Reactionary

ارتجاعي ، استبدادي ، مرتجع ، ادم مرتجع ، واكشني.

Reactivate

دوباره فعال كردن.

Reactivation

فعاليت مجدد.

Reactive

واكنش دار.

Reactive

واكنشي ، انفعالي.

Reactor

عامل واكنش ، عامل عكس العمل ، راكتور.

Read

قراءت كردن ، خواندن ، تعبير كردن.

Read

خواندن ، باز خواندن.

Read head

نوك خواندن ، نوك خواننده.

Read only memory

حافظه فقط خواندني.

Read only storage

انباره فقط خواندني.

Read out

بازخواني.

Read pulse

تپش خواندن.

Read restore cycle

چرخه خواندن و ترميم.

Read strobe

بارقه خواندن.

Read write cycle

چرخه خواندن و نوشتن.

Read write head

نوك خواندن و نوشتن.

Readability

خوانايي ، قابليت خواندن.

Readable

خواندني ، خوانا، قابل خواندن.

Readable

خواندني.

Reader

خواننده ، غلط گير، كتاب قراءتي ، قاري.

Reader

خواننده.

Readership

خوانندگي ، قراءت.

Readiness

امادگي.

Reading

خواندن ، قراءت ، مطالعه.

Reading station

ايستگاه خواندن.

Readjust

دوباره تعديل.

Ready

اماده كردن ، مهيا كردن ، حاضر كردن ، اماده.

Reagent

(ش.) معرف ، موضوع ازمايش رواني.

Real

راستين ، حقيقي ، واقعي ، موجود، غير مصنوعي ، طبيعي ، اصل ، بي خدشه ، صميمي.

Real

حقيقي ، واقعي.

Real number

عدد حقيقي.

Real time

بلا درنگ.

Real time clock

زمان سنج بلا درنگ.

Real time input

ورودي بلا درنگ.

Real time output

خروجي بلا درنگ.

Real time system

سيستم بلا درنگ.

Realgar

(مع.) رلگا، زرنيخ سرخ.

Realia

وسايل تعليم و اثبات دروس كلا سي.

Realism

راستين گرايي ، واقع بيني ، واقع گرايي ، رءاليسم ، تحقق گرايي.

Realist

(realistic) واقع بين ، تحقق گراي ، راستين گراي.

Realistic

(realist) واقع بين ، تحقق گراي ، راستين گراي.

Reality

حقيقت ، واقعيت ، هستي ، اصليت ، اصالت وجود.

Realizable

قابل درك ، قابل تحقق ، نقد شدني.

Realizable

تحقق پذير.

Realization

تحقق ، فهم.

Realization

ادراك ، درك ، تحقق ، تفهيم.

Realize

واقعي كردن ، درك كردن ، فهميدن ، دريافتن ، تحقق يافتن ، نقد كردن.

Realize

تحقق بخشيدن ، پي بردن.

Realizer

ادراك كننده.

Really

واقعا، راستي.

Realm

قلمرو سلطان ، متصرفات ، مملكت ، ناحيه.

Realpolitik

سياست تجربي ، سياست عملي (نه فرضي و اخلا قي)، سياست زور.

Realtor

(امر.) دلا ل معاملا ت ملكي.

Realty

مستقل ، دارايي غير منقول ، ملك.

Ream

يك بند كاغذ 084 برگي يا 615 برگي ، 005 ورق كاغذ، (سوراخ چيزيرا) گشاد كردن.

Reamer

برقو، قلا ويز، برقوزن ، مته زدن.

Reap

درو كردن ، جمع اوري كردن ، بدست اوردن.

Reaper

درو گر، ماشين درو.

Reaping hook

چنگك درو.

Reappraisal

ارزيابي تازه.

Rear

پروردن ، تربيت كردن ، بلند كردن ، افراشتن ، نمودار شدن ، عقب ، پشت ، دنبال.

Rear of queue

عقب صف.

Rearm

تجديد تسليحات كردن ، دوباره مسلح شدن يا كردن.

Rearmament

تجديد تسليحات.

Rearrange

بازاراستن ، بازچيدن.

Rearrangment

باز ارايش ، باز چيني.

Rearward

عقب دار، پس قراول ، بطرف عقب ، عقبي.

Reason

دليل ، سبب ، علت ، عقل ، خرد، شعور، استدلا ل كردن ، دليل و برهان اوردن.

Reason

دليل استدلا ل كردن.

Reasonability

معقوليت.

Reasonable

معقول ، مستدل.

Reasonable

معقول.

Reasonableness check

بررسي معقول بودن.

Reasoner

استدلا ل كننده.

Reasoning

استدلا ل ، دليل و برهان.

Reasoning

استدلا ل.

Reasonless

بي دليل.

Reassemble

باز همگذاردن ، دوباره سوار كردن.

Reassociate

دوباره متحد كردن ، دوباره معاشرت كردن.

Reassurance

اطمينان مجدد، بيمه اتكايي ، بيمه ثانوي.

Reassure

دوباره اطمينان دادن ، دوباره قوت قلب دادن.

Reave

ربودن ، بزور بردن ، غارت كردن ، تركيدن.

Rebarbative

تحريك كننده.

Rebate

كاستن ، كم كردن ، كند كردن ، بي ذوق كردن ، تخفيف ، كاهش

Rebec

(rebeck) (مو.) كمانچه سه سيمه قديمي.

re-tooling

تجهيز شدن - نو شدن تجهيزات

reached

دست يابي - رسيده

reactivity

واکنش

readily

به آساني

readout

بازخواني

reads

خوانده شده

reaffirmed

مجددا

real property

ملک

real sales

فروش واقعي

realise

درک

realistically

واقعي - واقعيت

realized

متوجه

realizing

تحقق - دريافتن - درک کردن

Realms

کلام

reaped

درو کردن - جمع آوري کردن

reappeared

دوباره ظاهر شد

rearrangement

بازآرايي

reasonably

منطقي

reasons

دلايل

reassess

ارزيابي مجدد

reassign

اختصاص مجدد

rebar

ميلگرد

reboot

راه اندازي مجدد

rebooting

راه اندازي مجدد

rebounded

بازگشتن - ارتجاع

rebuilt

بازسازي

receding

کنار کشيدن - عقب کشيدن

received

دريافت

receiving

دريافت

recently

تازه - اخيرا

recertification

جواز مجدد

recessed

احتياج

rechecked

بررسي مجدد

recieve

دریافت

recipients 

دريافت کنندگان

reciprocated

جبران - عمل متقابل

reckoned

حساب

Recognise

تشخيص

recognized

شناخته شده

recognized

به رسميت شناخته شده

recombination

نوترکيبي

recommendations

توصيه

reconciled

صلح دادن ، اشتي دادن ، تطبيق كردن ، راضي ساختن ، وفق دادن

reconciling

تطبيق دادن - وفق دادن

reconstructing

بازسازي

reconvene 

نشست دوباره

records

سوابق

recovered

بهبود

recreational

تفريحي

recruited

استخدام

recruiting

استخدام

recruits

استخدام

recurring

تکرارشونده - مکرر

recyclable

قابل بازيافت

recycled

بازيافت

recycling

بازيافت

red-handed

در حين ارتکاب جنايت

redacted

آماده انتشار

redeemed

بازخريد

redistribute

توزيع مجدد

Reduced

کاهش

reducing

کاهش

reduplication

تکرار

reentry

ورود دوباره

refer to

اشاره به

referred

اشاره

referring

اشاره

refiner

پالايشگاه

REFINING

پالايش

reform

اصلاحات

refugees

پناهندگان

refundable

قابل استرداد

refunded

مسترد - استرداد

refurbished

مرمت

refused

رد شده

refusing

انصراف

regarded

در نظر گرفته

regards

توجه - احترام

regenerated

بازسازي - احيا

regions

مناطق

registered

ثبت نام

Registry office

اداره ثبت

regularization

تنظيم

regularly

به طور منظم

regulated

تنظيم

Regulations

مقررات

rehab

نوتوانی

rehabilitative

توانبخشي

Rehears

تمرين

rehearsed

تمرين

reignite

آتش مجدد

reimbursed

بازپرداخت

reinforcing

تقويت

reinvent

اختراع دوباره

rekindle

برگرداندن - مشتعل شدن - شروع به سوختن

Rekindled

شعله وري مجدد - هيجان دوباره

Relating

ارتباط - مرتبط

relationship tension

تنش در رابطه

relationships

روابط

relatively

نسبتا

Keyword

Criteria