Farsi Dictionary

Push

چيزي را زور دادن ، با زور جلو بردن ، هل دادن ، شاخ زدن ، يورش بردن ، زور، فشاربجلو، هل ، تنه.

Push

نشاندن ، فشار دادن.

Push botton

دكمه زنگ اخبار، وسايل خود كار، خود كار.

Push button

دكمه فشاري ، شستي.

Push button control

كنترل دكمه اي.

Push button dialing

شماره گيري دكمه اي.

Push down stack

پشته ، پايين فشردني.

Push pull

وابسته بدولوله الكتروني كه جريان برق در انها در دوجهت متضاد جريان يابد.

Pushcart

ارابه دستي.

Pushdown

پايين فشردني.

Pushdown list

ليست پايين فشردني.

Pushdown store

انباره پايين فشردني.

Pusher

زوردهنده.

Pushing

دلير، ماجراجو، جسور، باپشتكار، پر رو.

Pushpin

سنجاق سرگرد مخصوص نصب روي نقشه وغيره ، نوعي بازي بچگانه.

Pushup

بالا فشردني.

Pushup list

ليست بالا فشردني.

Pushup storage

انباره بالا فشردني.

Pushy

بازور، تحميل كنننده.

push out

فشار

pushed

هل دادن - تحت فشار قرار دادن

pushover

سهل - زودباور - زودتسليم

Keyword

Criteria