Farsi Dictionary

Proportion

تناسب ، نسبت ، درجه ، سهم ، قسمت ، قياس ، شباهت ، مقدار، قرينه ، متناسب كردن ، متقارن كردن.

Proportion

تناسب ، نسبت.

Proportional

متناسب ، به نسبت.

Proportional parts

بخشهاي كسري اقلا م تصاعدي يك جدول.

Proportionality

تناسب.

Proportionate

متناسب ، درخور، فراخور، متناسب كردن.

proportionally

متناسب

Keyword

Criteria