Farsi Dictionary

Pro

بنفع ، طرفدار (كلمه مقابل conاست)، جنبه مثبت ، له ، موافق ، حرفه اي ، براي ، بخاطر.

Proa

(prau=) قايق پارويي وبادباني اندونزي.

Probabilism

احتمال گرايي ، انتخاب وجه احتمالي.

Probabilistic

احتمالي.

Probability

احتمال.

Probability

احتمال.

Probability analysis

احتمال كاوي.

Probability theory

نظريه احتمالا ت.

Probable

احتمالي ، محتمل ، باور كردني ، امر احتمالي.

Probably

محتملا ، شايد.

Probang

ميله گلو پاك كن جراحي.

Probate

رونوشت گواهي شده وصيت نامه ، گواهي حصر وراثت ، گواهي نمودن صحت وصيت نامه ، محاكمه كردن ، استنطاق كردن ، تحت ازمايش يا نظر قرار دادن.

Probation

(probational) ازمايش ، امتحان ، ازمايش حسن رفتار وازمايش صلا حيت ، دوره ازمايش وكار اموزي ، اراءه مدرك ودليل ، ازادي بقيد التزام.

Probational

(probation) ازمايش ، امتحان ، ازمايش حسن رفتار وازمايش صلا حيت ، دوره ازمايش و كار اموزي ، اراءه مدرك ودليل ، ازادي بقيد التزام.

Probationary

وابسته به دوره كاراموزي يا ازمايشي ، وابسته به التزام

Probationer

كارمند استاژ، كارمند تحت ازمايش ، زنداني ازاد شده بقيد شرف ، عفو مشروط.

Probative

(probatory) ازمايشي ، اكتشافي ، دال بر اثبات ، مشروط.

Probatory

(probative) ازمايشي ، اكتشافي ، دال بر اثبات ، مشروط.

Probe

جستجو، كاوش ، تحقيق ، نيشتر، رسيدگي ، اكتشاف جديد، غور وبررسي كردن.

Probe

كاوش كردن ، تفحص كردن ، كاوشگر.

Prober

محقق ، كاوش كننده ، مكتشف.

Proberbial

وابسته بضرب المثل.

Probing

كاوش ، تفحص.

Probit

واحد قياس احتمالا ت اماري بر اساس حداقل انحراف از ميزان متوسط.

Probity

پاكدامني ، راستي ، پيروي دقيق از اصول.

Problem

مسلله ، مشكل ، چيستان ، معما، موضوع.

Problem

مسلله ، مشكل.

Problem definition

تعريف مسلله.

Problem description

تشريح مسلله.

Problem file

پرونده مسلله اي.

Problem oriented

مسلله گرا.

Problem program

برنامه مسلله اي.

Problem state

حالت مسلله اي.

Problematic

(problematical) مسلله اي ، غامض ، گيج كننده ، حيرت اور

Problematical

(problematic) مسلله اي ، غامض ، گيج كننده ، حيرت اور.

Proboscidean

(proboscidian) وابسته بخرطوم داران عاجدار، راسته پستانداران خرطوم دار.

Proboscidian

(proboscidean) وابسته بخرطوم داران عاجدار، راسته پستانداران خرطوم دار.

Proboscis

خرطوم ، پوزه دراز، الت مكيدن حشره.

Procaine

(novocaine=)(ش.) پروكلين ، نمك قليايي بيحس كننده.

Procedural

وابسته به طرز عمل ورويه ، روندي.

Procedural

رويه اي.

Procedural statement

حكم رويه اي.

Procedure

رويه ، پردازه.

Procedure

رويه ، طرز عمل ، روش ، ايين دادرسي ، روند.

Procedure oriented

رويه گرا.

Proceed

پيش رفتن ، اقدام كردن.

Proceed

پيش رفتن ، رهسپار شدن ، حركت كردن ، اقدام كردن ، پرداختن به ، ناشي شدن از، عايدات.

Proceeding

جريان عمل ، اقدام ، پيشرفت ، طرز، روند.

Proceedings

اقدامات ، شرح مذاكرات.

Proceeds

محصول ، عايدات ، وصولي ، سود ويژه ، حاصل فروش.

Procephalic

واقع در جلو سر، مربوط به جلو سر.

Proces verbal

صورت مجلس ، صورت جلسه ، نشست نامه.

Process

مراحل مختلف چيزي ، پيشرفت تدريجي ومداوم ، جريان عمل ،مرحله ، دوره عمل ، طرز عمل ، تهيه كردن ، مراحلي را طي كردن ، بانجام رساندن ، تمام كردن ، فرا گرد، فراشد، روند، فرايند.

Process

فرايند، پردازش كردن.

Process control

كنترل فرايندها.

Processing

پردازش.

Processing element

عنصر پردازشي.

Procession

حركت دسته جمعي ، ترقي تصاعدي ، ترقي ، بصورت صفوف منظم ، دسته راه انداختن ، درصفوف منظم پيشرفتن.

Processor

عمل كننده ، تكميل كننده ، تمام كننده.

Processor

پردازنده ، پردازشگر.

Proclaim

اعلا ن كردن ، علنا اظهار داشتن ، جار زدن.

Proclaimer

اعلا م كننده ، جار زن.

Proclamation

اعلا ن ، اگهي ، انتشار، بيانيه ، اعلا ميه ، ابلا غيه.

Proclimax

ناحيه ، منطقه زيست جانور ياگياهي.

Proclivity

تمايل (بارتكاب بدي)، تمايل طبيعي بچيز بد.

Proconsul

(روم قديم) افسر داراي بعضي اختيارات كنسولي ، فرماندار، فرماندار مستملكات.

Proconsular

وابسته به فرمانداران رم قديم.

Proconsulship

مقام فرمانداري در رم قديم.

Procrastinate

بدفع الوقت گذراندن ، معوق گذاردن.

Procrastination

طفره ، تعويق.

Procrastinator

طفره رو، تعويق انداز.

Procreant

(procreative) وابسته به ايجاد كردن يا زادن.

Procreate

توليد كردن ، زادن.

Procreation

(procreator) موجد، سازنده ، زايش ، فراوري.

Procreative

(procreant) وابسته به ايجاد كردن يا زادن.

Procreator

(procreation) موجد، سازنده ، زايش ، فراوري.

Procrustean

بزور بكار وادارنده ، بوسيله اعمال زوركاري از پيش برنده ، تحميل كننده ، تحميلي.

Proctodaeum

قسمت خارجي پوسته مقعد ومجراي مقعد.

Proctology

مقعد شناسي.

Proctor

وكيل قانوني ، بازرس دانشجويان ، متولي ، ناظر، نايب ، ممتحن ، نظارت كردن ، بازرسي كردن.

Proctorship

وكالت ، نظارت.

Procuance

(procuration) تحصيل چيزي ، خريد، نيابت ، حصول ، جاكشي ، دلا لي محبت.

Procumbent

(درمورد گياه) خوابيده روي زمين ، دمر.

Procurable

بدست اوردني ، قابل حصول.

Procuration

(procuance) تحصيل چيزي ، خريد، نيابت ، حصول ، جاكشي ، دلا لي محبت.

Procurator

وكيل ، عامل ، گماشته ، ناظر هزينه ، نايب.

Procure

بدست اوردن ، تحصيل كردن ، جاكشي كردن.

Procurement

بدست اوري ، تهيه.

Procurer

بدست اورنده ، فراهم سازنده ، جاكش ، دلا ل محبت.

Procuress

زن دلا ل محبت ، دلا له.

Procyon

(نج.) روشنترين ستاره صورت فلكي كلب اصغر (Minor Canis).

Prod

سيخ زدن ، سك زدن ، برانگيختن ، ترغيب.

Prodigal

ولخرج ، مسرف ، اسراف اور، متلف ، پر تجمل.

Prodigality

ولخرجي ، اسراف.

Prodigious

حيرت اور، شگفت ، غير عادي ، شگرف.

Prodigy

چيز غير عادي ، اعجوبه ، شگفتي ، بسيار زيرك.

Prodrome

علا ءم اوليه مرض.

Produce

فراوردن ، توليد كردن ، محصول ، اراءه دادن ، زاييدن.

Produce

توليد كردن ، عمل اوردن.

Producer

توليد كننده ، مولد.

pro-active 

فعال

proactive

فعال

probabilities

احتمال

problems

مشکلات

proccess

فرآيند

procedures

روشها

Process

فرآيند

Process Description

شرح فرايند

processed

پردازش

proclaimed

اعلام

proclaiming

اعلام

proclivities

تمايلات

procurment

تدارکات

produced

توليد

Producing

توليد

Production unit

واحد توليد

products

محصولات

professional

حرفه اي

professionals

حرفه اي

profiling

پروفايل

Profits

سود

profoundly

به شدت

progresses 

پيشرفت

prohibited

ممنوع

prohibiting

منع

projected

طرح ريزي - نقشه ريزي

prolonged

x,ghkd

prolonged

طولاني

prolonging

تمديد

prominent professor

استاد برجسته

promising

اميدوار کننده

promo

تبليغات - فروش ويژه

promoted

ترويج

promotes

ترويج

Promoting

ترويج

promotional

تبليغاتي

Prompt response

پاسخ سريع

prompted

درخواست

prompting

باعث

promptly

بي درنگ

pronounced

تلفظ

Pronouns

ضماير

proofread 

ويرايش

prop rietary product

محصول اختصاصي

Propensities

گرايش

properly

به درستي

properties

خواص - ويژگيها

proportionally

متناسب

proposals

پيشنهادات

proposed

پيشنهاد

pros

جوانب مثبت

prosecuted

تحت پيگرد قانوني

Prospecting

چشم انداز

prospects

چشم انداز

prospered

رونق

Prosthesis

پروتز

prosthetic

پروتز

protester

معترض

protesting

اعتراض

protests

تظاهرات

protozoa

تک ياخته

Protracted

دنباله دار

protruding

بيرون زده

proved

ثابت

proven

ثابت

proverbial 

ضرب المثلي

providing for 

ارائه شده براي

provisioning

تامين

Provocation

اقدام تحريک آميز

provoked

برانگيخت

Keyword

Criteria