Farsi Dictionary

Prest

قرض ، وام ، قرضه ، پيش پرداخت.

Presternum

قسمت جلو قفسه سينه پستانداران.

Prestidigitation

(hand of sleight=) تردستي.

Prestidigitator

ادم تردست.

Prestige

حيثيت ، اعتبار، ابرو، نفوذ، قدر ومنزلت.

Prestigious

با اعتبار، باحيثيت.

Prestissimo

(مو.) باضربات تند (بنوازيد)، تند.

Presto

(مو.) باضربات تند (بنوازيد)، تند.

Prestress

باسيم وميله اهن تقويت كردن ، تحكيم كردن.

Keyword

Criteria