Farsi Dictionary

Pressure

فشار، بار سنگين مصاءب وسختيها، مشقت ، فشردن.

Pressure

فشار، مضيقه.

Pressure cabin

هواپيماي داراي دستگاه تهويه مقاوم با فشار هوا.

Pressure cook

ديگ زودپز، درديگ زودپز پختن ، تحت فشار پختن.

Pressure gauge

فشار سنج ابگونه ومواد منفجره.

Pressure suit

لباس مخصوص پرواز در ارتفاعات زياد.

Keyword

Criteria