Pow |
صداي انفجار، صداي ضربه. |
Powder |
پودر، پودر صورت ، گرد، باروت ، ديناميت ، پودر زدن به ، گرد زدن به ، گرد ماليدن بصورت گرد دراوردن. |
Powder horn |
دبه باروت. |
Powder keg |
چليك يابشكه باروت ، چيز قابل انفجار. |
Powder puff |
اسباب پودر زني. |
Powder room |
مستراح يا توالت زنانه. |
Powdery |
گرد مانند، پودري ، پودر مانند. |
Power |
زور، قدرت ، برتري ، توان ، نيرو، اقتدار، سلطه نيروي برق ، قدرت ديد ذره بين ، نيرو بخشيدن به ، نيرومند كردن ، زور بكار بردن. |
Power |
قدرت ، توان ، برق. |
Power consumption |
مصرف قدرت ، مصرف برق. |
Power dissipation |
اتلا ف قدرت. |
Power dive |
شيرجه رفتن هواپيما، شيرجه (رفتن) با استفاده از نيروي موتور طياره. |
Power failure |
قطع قدرت ، خرابي برق. |
Power mower |
چمن زن يا علف چين موتوري. |
Power of attorney |
وكالت نامه. |
Power outege |
قطع قدرت ، قطع برق. |
Power pack |
دستگاه تنظيم برق. |
Power plant |
نيروگاه برق ، كارخانه برق ، نيروي محركه هواپيما واتومبيل ، دستگاه توليد نيروي ، محركه وسيله نقليه. |
Power plant |
كارخانه برق. |
Power play |
(در بازي فوتبال و هاكي)نقشه تهاجمي ، حمله دسته جمعي |
Power politics |
سياست زور، سياست جبر، زور طلبي. |
Power shovel |
ماشين خاك كش. |
Power steering |
(در وسيله نقليه) فرمان خودكار. |
Power supplay |
منبع قدرت ، منبع تغذيه. |
Powerful |
نيرومند، مقتدر. |
Powerhouse |
موتور خانه ، مركز قوه محركه ، نيروگاه. |
Powerless |
بي زور. |
Powwow |
(درميان سرخ پوستان امريكاي شمالي) كاهن ، جادوگر، (مج.) مجلس انس پر سر وصدا، كنفرانس پر تشريفات ، نشست وگفتگو كردن. |
powder |
پودر |