Farsi Dictionary

Point

نوك ، سر، نقطه ، نكته ، ماده ، اصل ، موضوع ، جهت ، درجه ، امتياز بازي ، نمره درس ، پوان ، هدف ، مسير، مرحله ، قله ، پايان ، تيزكردن ، گوشه داركردن ، نوكدار كردن ، نوك گذاشتن (به)، خاطر نشان كردن ، نشان دادن ، متوجه ساختن ، نقطه گذاري كردن.

Point

نقطه ، مميز، اشاره كردن.

Point blank

مقابل هدف ، روبه نشان ، مستقيم ، رك.

Point d'appui

نقطه اتكاء ، پايه.

Point device

بسيار درست ، كاملا راست ، بي عيب (در ظاهر).

Point of view

نقطه نظر، ديدگاه ، نظريه ، ديد.

Point plotting

رسم نقطه.

Point to point

نقطه به نقطه.

Pointed

تيز، نوك دار، كنايه دار، نيشدار.

Pointer

اشاره گر.

Pointer chain

زنجير اشاره گرها.

Pointer chasing

تعقيب اشاره گرها.

Pointillism

نقاشي نقطه نقطه.

Pointlace

(point needle=) مليله دوزي ، سوزنكاري.

Pointless

بيجا، بي معني ، بيهوده.

Pointy

نوكدار، تيز، گوشه دار.

point out

اشاره

Keyword

Criteria