Farsi Dictionary

Pit

چال ، چال دار كردن ، گودال ، حفره ، چاله ، سياه چال ، هسته البالو و گيلا س و غيره ، به رقابت واداشتن ، هسته ميوه را دراوردن ، در گود مبارزه قرار دادن.

Pit a pat

با ضربات تند و متوالي ، درحال ضربان ، درحال بال بال ، زننده ، بال بال زننده ، تپيدن.

Pit saw

اره دو سر و دو دسته.

Pitch

قير، پرتاب ، ضربت باچوگان ، نصب ، استقرار، اوج پرواز، اوج ، سرازيري ، جاي شيب ، پلكان ، دانگ صدا، زيروبمي صدا، استواركردن ، خيمه زدن ، برپاكردن ، نصب كردن ، (دربيسبال)توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب كردن ، توپ را زدن.

Pitch

گام ، درجه ، پرتاب كردن.

Pitch and toss

نوعي بازي شير ياخط، بازي بيخ ديواري.

Pitch black

قيرگون ، خيلي سياه.

Pitch in

با سعي و جديت شروع بكار كردن ، شروع به خوردن غذا كردن.

Pitchblende

(مع.)نوعي اورانيت (uraninite).

Pitched battle

جنگ صف ارايي شده ، جنگ سخت تن به تن.

Pitcher

افتابه ، كوزه ، پارچ ، پرتاب كننده ء توپ.

Pitchfork

دوشاخه ، چنگال ، شانه ، پنجه.

Pitchy

زفت اندود، قيراندود، قيرگون ، سياه و تاريك.

Piteous

رقت بار، دلسوز، رقت انگيز، جانگداز.

Pitfall

دام ، تله ، گودال سرپوشيده.

Pith

(تش.) مغز تيره ، مغز حرام ، مغز ميوه ، مخ استخوان ، اهميت ، قوت ، پر معني و عميق.

Pithecanthropus

(زيست شناسي) انسان اوليه ميمون نماي دوره ء پليوسن كه جمجمه اش در جاوه كشف شده.

Pithy

شبيه مغز، پرمغز، مختصر و مفيد، موثر.

Pitiable

رقت بار، رقت انگيز، قابل ترحم.

Pitier

دلسوز، رحيم.

Pitiful

رقت انگيز.

Pitiless

بي ترحم ، بي رحم.

Pitman

گوركن ، قبركن ، كارگر درون معدن ، مقني.

Pittance

مبلغ جزءي ، چندرقاز، كمك هزينه مختصر.

Pitted

حفره دار، سوراخ سوراخ ، چاله چاله.

Pitter patter

چك چك باران و غيره ، ضربان ، تپش ، بال بال.

Pitting

چاله كني ، ايجاد حفره ، سوراخ سوراخ.

Pituitary

(م.م.) غده هيپوفيز، بلغمي ، مخاطي.

Pity

دريغ ، افسوس ، بخشش ، رحم ، همدردي ، حس ترحم ، ترحم كردن ، دلسوزي كردن ، متاثر شدن.

pita

نان پيتا

pitched

منظم - حسابي

Pitfalls

مشکلات

Keyword

Criteria