Pit |
چال ، چال دار كردن ، گودال ، حفره ، چاله ، سياه چال ، هسته البالو و گيلا س و غيره ، به رقابت واداشتن ، هسته ميوه را دراوردن ، در گود مبارزه قرار دادن. |
Pit a pat |
با ضربات تند و متوالي ، درحال ضربان ، درحال بال بال ، زننده ، بال بال زننده ، تپيدن. |
Pit saw |
اره دو سر و دو دسته. |
Pitch |
قير، پرتاب ، ضربت باچوگان ، نصب ، استقرار، اوج پرواز، اوج ، سرازيري ، جاي شيب ، پلكان ، دانگ صدا، زيروبمي صدا، استواركردن ، خيمه زدن ، برپاكردن ، نصب كردن ، (دربيسبال)توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب كردن ، توپ را زدن. |
Pitch |
گام ، درجه ، پرتاب كردن. |
Pitch and toss |
نوعي بازي شير ياخط، بازي بيخ ديواري. |
Pitch black |
قيرگون ، خيلي سياه. |
Pitch in |
با سعي و جديت شروع بكار كردن ، شروع به خوردن غذا كردن. |
Pitchblende |
(مع.)نوعي اورانيت (uraninite). |
Pitched battle |
جنگ صف ارايي شده ، جنگ سخت تن به تن. |
Pitcher |
افتابه ، كوزه ، پارچ ، پرتاب كننده ء توپ. |
Pitchfork |
دوشاخه ، چنگال ، شانه ، پنجه. |
Pitchy |
زفت اندود، قيراندود، قيرگون ، سياه و تاريك. |
Piteous |
رقت بار، دلسوز، رقت انگيز، جانگداز. |
Pitfall |
دام ، تله ، گودال سرپوشيده. |
Pith |
(تش.) مغز تيره ، مغز حرام ، مغز ميوه ، مخ استخوان ، اهميت ، قوت ، پر معني و عميق. |
Pithecanthropus |
(زيست شناسي) انسان اوليه ميمون نماي دوره ء پليوسن كه جمجمه اش در جاوه كشف شده. |
Pithy |
شبيه مغز، پرمغز، مختصر و مفيد، موثر. |
Pitiable |
رقت بار، رقت انگيز، قابل ترحم. |
Pitier |
دلسوز، رحيم. |
Pitiful |
رقت انگيز. |
Pitiless |
بي ترحم ، بي رحم. |
Pitman |
گوركن ، قبركن ، كارگر درون معدن ، مقني. |
Pittance |
مبلغ جزءي ، چندرقاز، كمك هزينه مختصر. |
Pitted |
حفره دار، سوراخ سوراخ ، چاله چاله. |
Pitter patter |
چك چك باران و غيره ، ضربان ، تپش ، بال بال. |
Pitting |
چاله كني ، ايجاد حفره ، سوراخ سوراخ. |
Pituitary |
(م.م.) غده هيپوفيز، بلغمي ، مخاطي. |
Pity |
دريغ ، افسوس ، بخشش ، رحم ، همدردي ، حس ترحم ، ترحم كردن ، دلسوزي كردن ، متاثر شدن. |
pita |
نان پيتا |
pitched |
منظم - حسابي |
Pitfalls |
مشکلات |