Farsi Dictionary

Phase

منظر، وجهه ، صورت ، لحاظ، پايه ، مرحله ، دوره تحول وتغيير، اهله قمر، جنبه ، وضع ، مرحله اي كردن.

Phase

مرحله ، فاز.

Phase distortion

اعوجاج فاز.

Phase encoded

رمزي شده با فاز.

Phase equalizer

برابر كننده فاز.

Phase lag

پس افت فاز، تاخير فاز.

Phase lead

پيش افت فاز، تقديم فاز.

Phase microscope

طيف نما، ميكروسكپ طيف.

Phase modulation

(pm) تلفيق فازي.

Phase shift

تغيير زاويه فاز.

Phaseout

تدريجا متوقف كردن كار يا توليد، توقف كار يا فراوري بطور مرحله اي.

Keyword

Criteria