Farsi Dictionary

Person

شخص ، نفر، ادم ، كس ، وجود، ذات ، هيكل.

Persona

شخصي ، اشخاص يك كتاب ، (در جمع) شخصيت ها.

Persona grata

نماينده سياسي مورد قبول كشور ديگر.

Persona non grata

شخص غير قابل قبول ، شخص پذيرفته نشده.

Personable

خوش سيما، جذاب ، با شخصيت ، شخصي.

Personage

شخص برجسته ، شخصيت ، بازيگران داستان.

Personal

شخصي ، خصوصي ، حضوري ، مربوط به شخص.

Personal pronoun

(د.) ضمير شخصي.

Personal property

اموال شخصي.

Personalism

خصوصيات شخص ، فلسفه فردي.

Personality

شخصيت ، هويت ، وجود، اخلا ق و خصوصيات شخص ، صفت شخص.

Personalize

شخصيت را مجسم كردن ونشان دادن ، داراي شخصيت كردن ، جنبه شخصي دادن به.

Personalty

اموال شخصي.

Personate

جازده ، در لباس عوضي رل نمايش را بازي كردن ، خود را بجاي ديگري قلمداد كردن ، داراي شخصيت كردن ، وانمود كردن ، تقليد كردن از، گلوبسته.

Personification

تجسم شخصيت ، عين ، همانند ديگري.

Personifier

مجسم كننده شخصيت ديگري.

Personify

داراي شخصيت كردن ، شخصيت دادن به ، رل ديگري بازي كردن.

Personnel

پرسنل ، كاركنان ، كارمندان ، مجموعه كارمندان يك اداره ، اداره كارگزيني.

Personnel

كاركنان ، كارگزيني.

Personally

شخصا

Keyword

Criteria