Farsi Dictionary

Peri

پري ، فرشته.

Pericarditis

(طب) پريكارديت ، اماس برون شامه قلب.

Pericardium

(تش.-ج.ش.) برون شامه دل ، غشاء خارجي قلب ، اطراف قلب

Periclean

وابسته به پريكلس (pericles).

Pericope

فقره ، قراءت ، قطعه منتخب.

Pericranium

(تش.) قسمت خارجي جمجمه ، سمحاق ، (بشوخي) كله ، مغز، فكر.

Periderm

(گ.ش.) پوست بروني ، پوست اطراف.

Perigeal

(perigean) (نج.) وابسته به حضيضي ، حضيضي.

Perigean

(perigeal) (نج.) وابسته به حضيضي ، حضيضي.

Perigee

(نج.) حضيض (نقطه اي از مدار سياره كه بزمين نزديكتر باشد).

Perihelion

(نج.) سمت الشمس ، حضيض خورشيد، نقطه الراس.

Peril

خطر، مخاطره ، بيم زيان ، مسلوليت ، درخطر انداختن ، در خطر بودن.

Perilous

مخاطره اميز، خطرناك.

Perimeter

(هن.) پيرامون ، محيط، فضاي احاطه كننده.

Perimeter

پيرامون ، محيط.

Perimetry

سنجش ميدان ديد.

Periocic table

(ش.) جدول تناوبي عناصر.

Period

دوره ، مدت ، موقع ، گاه ، وقت ، روزگار، عصر، گردش ، نوبت ، ايست ، مكث ، نقطه پايان جمله ، جمله كامل ، قاعده زنان ، طمث ، حد، پايان ، نتيجه غايي ، كمال ، منتهادرجه ، دوران مربوط به دوره بخصوصي.

Period

دوره ، نقطه.

Periodic

دوره اي.

Periodic

دوره اي ، دوري ، نوبتي ، نوبت دار، متناوب.

Periodical

گاهنامه ، نوبتي ، مجله يا نشريه.

Periodical

دوره اي ، نشريه دوره اي.

Periodically

بصورت دوره اي ، در فواصل معين.

Periodicity

نوبت ، دوري ، تناوب ، حالت تناوبي ، دوره.

Periodontal

(ت.ش.- دندانسازي) واقع در اطراف دندان يا دندانها، ضريع دنداني.

Periodontics

مبحث امراض لثه وبافت هاي محافظ اطراف دندان.

Periosteal

ضريعي ، واقع در اطراف ضريع استخوان.

Periosteum

(تش.) پوشش استخوان ، ضريع استخوان.

Periostitis

(طب) اماس پوشش يا ضريع استخوان.

Peripatetic

وابسته به فلسفه ارسطو، راه رونده ، گردش كننده ، سالك ، دوره گرد، پياده رو.

Peripeteia

(ادبيات) تغيير ناگهاني.

Peripety

.= aietepirep

Peripheral

پيراموني ، دوره اي ، وابسته به محيط، (مج.) خارجي ، ثانوي.

Peripheral

جنبي ، پيراموني.

Peripheral device

دستگاه جنبي.

Peripheral equipment

تجهيزات جنبي.

Peripheral unit

واحد جنبي.

Periphery

جنب ، پيرامون.

Periphery

(هن.) پيرامون ، دوره ، محيط، حدود.

Periphrasis

استعمال واژه ها وعبارات زاءد.

Periphrastic

داراي حشو و زواءد، داراي الفاظ زاءد.

Periscope

پريسكوپ ، دوربين زير دريايي مخصوص مشاهده اشياء روي سطح اب ، پيرامون بين.

Periscopic

وابسته به پريسكوپ يا پيرامون بين.

Perish

مردن ، هلا ك شدن ، تلف شدن ، نابود كردن.

Perishability

نابود شدني.

Perishable

نابود شدني ، هلا ك شدني ، زود گذر، كالا ي فاسد شونده.

Perissodactyl

جانور فرد سم ، تك سم.

Peristalsis

(تش.) حركت دودي ، جنبش كرم وار، حركات حلقوي.

Peristyle

رديف ستون هاي اطراف ايوان يا حياط.

Peritoneum

(تش.) صفاق ، برون شامه روده ها.

Peritonitis

(طب) پريتونيت ، التهاب صفاق.

Periwig

كلا ه گيس ، (ج.ش.) نوعي صدف خوراكي ، كلا ه گيس زدن.

Periwigged

كلا ه گيس دار.

Periwinkle

(گ.ش.) پراونش ، گل تلفوني ، دختر، گل تلفوني چيدن ، دختر بازي كردن.

Keyword

Criteria