Pay |
پرداختن ، دادن ، كار سازي داشتن ، بجااوردن ، انجام دادن ، تلا في كردن ، پول دادن ، پرداخت ، حقوق ماهيانه ، اجرت ، وابسته به پرداخت. |
Pay dirt |
خاك زرگري يا خاك معدن قابل استفاده ، تحقيقات واكتشافات با ارزش ومفيد، منفعت. |
Pay load |
ظرفيت ترابري ، اجناس مقرون بصرفه براي حمل ونقل. |
Pay off |
پرداخت كردن (تمام ديون)، تاديه كردن ، تسويه كردن ، پرداخت ، منفعت ، جزاي كيفر، نتيجه نهايي. |
Pay up |
تمام وكمال پرداختن ، حساب هاي معوقه را تسويه كردن. |
Payable |
پرداختني ، قابل پرداخت. |
Payee |
گيرنده ، دريافت كننده وجه. |
Payer |
(payor) پرداخت كننده. |
Paymaster |
مامور پرداخت ، سررشته دار. |
Payment |
كارسازي ، پرداخت ، تاديه ، پول ، وجه ، قسط. |
Payment |
پرداخت ، وجه. |
Paynim |
كافر، بي دين. |
Payola |
وام غير مستقيم ومخفي كه براي كارهاي تجارتي داده ميشود، رشوه. |
Payor |
(payer) پرداخت كننده. |
Payroll |
ليست حقوق ، صورت پرداخت. |
Payroll |
سياهه پرداخت ، ليست حقوق. |
Payroll program |
برنامه پرداخت حقوق. |
Payroll system |
سيستم پرداخت حقوق. |
pay attention |
توجه |
pay cycle |
چرخه پرداخت |
pay for |
پرداخت هزينه براي |
pay tribute |
اداي احترام |
paycheck |
چک |
payday |
روز پرداخت |
paying |
پرداخت |
payload |
حمل بار |
payment agreement |
توافق پرداخت |
payoff |
پرداختن - عواقب - نتيجه |
payout |
پرداخت |