Farsi Dictionary

Pay

پرداختن ، دادن ، كار سازي داشتن ، بجااوردن ، انجام دادن ، تلا في كردن ، پول دادن ، پرداخت ، حقوق ماهيانه ، اجرت ، وابسته به پرداخت.

Pay dirt

خاك زرگري يا خاك معدن قابل استفاده ، تحقيقات واكتشافات با ارزش ومفيد، منفعت.

Pay load

ظرفيت ترابري ، اجناس مقرون بصرفه براي حمل ونقل.

Pay off

پرداخت كردن (تمام ديون)، تاديه كردن ، تسويه كردن ، پرداخت ، منفعت ، جزاي كيفر، نتيجه نهايي.

Pay up

تمام وكمال پرداختن ، حساب هاي معوقه را تسويه كردن.

Payable

پرداختني ، قابل پرداخت.

Payee

گيرنده ، دريافت كننده وجه.

Payer

(payor) پرداخت كننده.

Paymaster

مامور پرداخت ، سررشته دار.

Payment

كارسازي ، پرداخت ، تاديه ، پول ، وجه ، قسط.

Payment

پرداخت ، وجه.

Paynim

كافر، بي دين.

Payola

وام غير مستقيم ومخفي كه براي كارهاي تجارتي داده ميشود، رشوه.

Payor

(payer) پرداخت كننده.

Payroll

ليست حقوق ، صورت پرداخت.

Payroll

سياهه پرداخت ، ليست حقوق.

Payroll program

برنامه پرداخت حقوق.

Payroll system

سيستم پرداخت حقوق.

pay attention

توجه

pay cycle

چرخه پرداخت

pay for

پرداخت هزينه براي

pay tribute

اداي احترام

paycheck

چک

payday

روز پرداخت

paying

پرداخت

payload

حمل بار

payment agreement

توافق پرداخت

payoff

پرداختن - عواقب - نتيجه

payout

پرداخت

Keyword

Criteria