Farsi Dictionary

Pattern

انگاره ، طرح ، الگو، صفات وخصوصيات فردي ، خصوصيات ، بعنوان نمونه يا سرمشق بكار رفتن ، نظيربودن ، همتا بودن ، تقليد كردن ، نقشه يا طرح ساختن ، بعنوان الگو بكاربردن.

Pattern

الگو، نقش.

Pattern recognition

الگو شناسي.

patterned

الگو

patterns

الگوها

Keyword

Criteria