Farsi Dictionary

Path

باريك راه ، جاده ، راه ، مسير، طريقت ، جاده مال رو.

Path

ميسر.

Pathan

جنگجويان افغاني ، قوم پاتان.

Pathetic

داراي احساسات شديد، رقت انگيز، تاثراور، موثر، احساساتي ، حزن اور، سوزناك.

Pathfinder

راه ياب ، بلد راه ، پيشرو، كاشف.

Pathless

بي راه ، بدون جاده ، ناشناخته.

Pathogen

(pathogene) (طب) بيماريزا.

Pathogene

(pathogen)(طب) بيماريزا.

Pathogenesis

(طب) بيماريزايي ، مبحث پيدايش ناخوشي.

Pathognomonic

وابسته بتشخيص ناخوشي ، شاخص مرض.

Pathologic

وابسته به اسيب شناسي.

Pathologist

پزشك ويژه گير اسيب شناسي ، اسيب شناس.

Pathology

(طب) اسيب شناسي ، پاتولوژي.

Pathometer

دروغ سنج.

Pathos

عامل وموجد ترحم وتاثر، ترحم ، گيرندگي.

Pathway

معبر، جاده ، گذرگاه ، خط سير، جاده پياده رو.

pathogenic

بيماري زا

Keyword

Criteria