Farsi Dictionary

Par

برابري ، تساوي ، تعادل ، بهاي رسمي سهم ، برابر كردن.

Parabiosis

(زيست شناسي) برگشت و وقفه فعاليت حياتي موجود، فرونشستگي احساسات يا فعاليت.

Parable

مثال ، مثل ، تمثيل ، قياس ، نمونه ، داستان اخلا قي.

Parabola

سهمي ، شلجمي ، قطع مكاني ، (هن.) قطع مخروط.

Parabola

سهمي.

Parabolic

سهمي وار.

Paraboloid

سطحي كه در اثر گردش جسم شلجمي بدور خود تشكيل ميگردد، قطع مخروطي.

Parachute

چتر نجات ، پاراشوت ، پاراشوت بكار بردن.

Parachute spinnaker

بادبان سه گوش قايق هاي تفريحي.

Parachutist

چتر باز، فرواينده با چتر نجات.

Paraclete

فارقليط، روح القدس ، شفيع ، يار و كمك ، ميانجي.

Parade

رژه ، سان ، نمايش با شكوه ، جلوه ، نمايش ، خودنمايي ، جولا ن ، ميدان رژه ، تظاهرات ، عمليات دسته جمعي ، اجتماع مردم ، رژه رفتن ، خود نمايي كردن.

Paradigm

ايه كتاب مقدس كه مثالي را متضمن است ، نمونه.

Paradisal

بهشتي.

Paradise

بهشت برين ، فردوس ، سعادت ، خوشي.

Paradox

قياس ضد و نقيض ، بيان مغاير، اضداد، مهمل نما.

Paradoxical

در ظاهر مهمل و در واقع درست ، مهمل نما.

Paraffin

(ش.) پارافين.

Paragon

معيار، مقياس رفعت و خوبي ، نمونه كامل ، رقابت كردن ، بعنوان نمونه بكار بردن ، برتري يافتن.

Paragraph

پرگرد، پاراگراف ، بند، فقره ، ماده ، بند بند كردن ، فاصله گذاري كردن ، انشاء كردن.

Paragraph

بند، پاراگراف.

Paragrapher

عبارت نويس.

Parakeet

(parrakeet) طوطي كوچك دراز دم.

Parakeet

(parrakeet) (ج.ش.) طوطي كوچك دراز دم وسبز رنگ.

Parallax

اختلا ف رويت با در نظر گرفتن محل ديد ناظر، اختلا ف منظر، انطباق.

Parallel

موازي ، متوازي ، (مج.) برابر، خط موازي ، موازي كردن ، برابر كردن.

Parallel

موازي همز مان.

Parallel access

با دست يابي موازي.

Parallel adder

افزايشگر موازي.

Parallel bars

(ورزش) پارالل ژيمناستيك.

Parallel computer

كامپيوتر موازي.

Parallel feed

خورد موازي.

Parallel gap welder

جوشگر شكاف موازي.

Parallel operation

عمل موازي ، عملكرد موازي.

Parallel processing

پردازش موازي.

Parallel processor

موازي پرداز، پردازنده موازي.

Parallel storage

انباره موازي ، انبارش موازي.

Parallel transmission

مخابره موازي.

Parallelepiped

متوازي السطوح ، حجم متوازي السطوح ، منشور متوازي السطوح.

Parallelism

موازات ، برابري ، همساني ، مشابهت ، ترادف عبارات ، اشتراك وجه ، تقارن.

Parallelogram

متوازي الا ضلا ع.

Paralogism

(من.) قياس نادرست ، استدلا ل غلط.

Paralysis

فلج ، رعشه ، سكته ناقص ، از كار افتادگي ، وقفه ، بيحالي ، رخوت ، عجز.

Paralytic

افليج ، وابسته به فلج.

Paralyzation

فلج سازي.

Paralyze

فلج كردن ، از كار انداختن ، بيحس كردن.

Paramatta

(parramatta) پارچه سبك وزن پشم و ابريشم لباسي زنانه.

Parament

تزءينات اويختني كليسا (مثل قنديل و غيره).

Parameter

نسبت ميان تقاطع دو سطح ، مقدار معلوم و مشخص ، پارامتر، مقداري از يك مدار.

Parameter

پارامتر.

Parameter setting

پارامتر نشاني.

Parametric

پارامتري.

Parametrize

پارامتري كردن.

Parametron

عنصر با عدم تقارن مغناطيسي.

Paramnesia

(طب) اختلا ل حافظه ، حالت فراموشي.

Paramorphic

(paramorphous) داراي خاصيت تغيير يابي (ازيك ماده معدني بماده الي)، تغيير شكل.

Paramorphism

خاصيت دگرديسي.

Paramorphous

(paramorphic) داراي خاصيت تغيير يابي (ازيك ماده معدني بماده الي)، تغيير شكل.

Paramount

فاءق ، حاكم عاليمقام ، برتر، بزرگتر، برترين.

Paramountcy

برتري ، تفوق.

Paramour

يار، فاسق ، رفيقه ، عاشق ، معشوقه ، مول ، موله.

Paranoia

(طب) جنون ايجاد سوء ذن شديد و هذيان گويي و فقدان بصيرت ، پارانويا.

Paranormal

ماوراي پديده هاي علمي مكشوف ، نادر، فوق الطبيعه.

Paranymph

ساقدوش(داماد يا عروس)، دختر ملا زم عروس به خانه داماد.

Parapet

جان پناه ، سنگر، سپر، محجر، ديواره ، نرده.

Paraph

پاراف ، امضاي مختصر.

Paraphernalia

(حق.- مدني) اموال شخصي زن ، اثاث البيت ، اثاث ، اسباب ، لوازم ، متعلقات ، ضماءم ، لفافه.

Paraphrase

تفسير، تاويل ، ربط، ترجمه ازاد، توضيح ، نقل بيان ، ترجمه و تفسير كردن.

Paraphrastic

تفسيري ، تاويلي ، مبني بر تفسير، تفسيروار.

Paraplegia

فلج پايين تنه ، فلج نيمه بدن ، فلج پا، فلج اعضاي سافل ، پا فلجي.

Paraselene

روشنايي اطراف هاله ماه.

Parasite

انگل ، طفيلي ، صداي مزاحم ، پارازيت.

Parasitic

پارازيتي ، انگلي.

Parasiticide

عامل طفيلي كش ، ماده انگل كش.

Parasitism

انگلي ، زندگي طفيلي ، سور چراني ، كاسه ليسي ، مزاحمت.

Parasitize

انگل شدن بر، طفيلي شدن.

Parasitology

انگل شناسي.

Parasol

سايبان ، چتر افتابي ، هواپيماي يك باله.

Parastite

پارازيت ، انگل.

Parasympathetic

(تش.) عمل كننده مانند دستگاه عصبي نباتي ، وابسته به دستگاه عصبي نباتي ، پاراسمپاتي.

Parataxis

مرتب شدن بدون ربط منطقي ، توالي دو عبارت يا جمله بدون ربط يا عوامل دستوري ديگر.

Parathyroid

(مربوط به) غدد پاراتيروءيد، مترشحه از غدد ماوراء درقي.

Paratoops

دسته چتربازان.

Paratroop

مربوط به چتربازي.

Paratrooper

سرباز چترباز.

Paratyphoid

(طب) بيماري شبه حصبه ، مربوط به شبه حصبه.

Paravane

الت مين جمع كن كشتي ، اژدر مخرب دريايي.

Parboil

اندكي جوشاندن ، جوشانده كردن ، نيمه پختن.

Parcae

(افسانه روم قديم) سه خداي سرنوشت.

Parcel

جزءي از يك كل ، بخش ، قسمت ، گره ، دسته ، بسته ، امانت پستي ، به قطعات تقسيم كردن ، توزيع كردن ، بسته بندي كردن ، دربسته گذاشتن.

Parcel post

بسته پستي.

Parcenary

شركت در ارث ، هم ميراثي ، مشاركت ، شركت مشاع.

Parcener

شريك مشاع.

Parch

برشته كردن ، بريان كردن ، نيم سوز كردن ، خشك شدن (باحرارت)، تفتيدن ، افتاب سوخته كردن.

Parchment

كاغذ پوست ، نسخه خطي روي پوست اهو.

Pardi

(pardy، pardie) سوگند ملا يمي (مانند ' راستي ميگويم ' وغيره).

Pardie

(pardi، pardy) سوگند ملا يمي (مانند ' راستي ميگويم ' وغيره).

Pardner

(pard =) يار، شريك.

Pardon

پوزش ، بخشش ، امرزش ، گذشت ، مغفرت ، حكم ، بخشش ، فرمان عفو، بخشيدن ، معذرت خواستن.

Pardonable

قابل بخشيدن.

parades

رژه

paradigmatic

نمونه

paradoxically

متناقض

paralegal

دستيار حقوقي

paralleled

به موازات

paralyzed

فلج - ناتوان

paramedic

پيراپزشک

paramedics

امدادگران

parameters

پارامترها - متغيرها - عوامل

paramount

برترين

paranoid

پارانوئيد

parched

خشک

Parenting

بچه داري

parents

پدر و مادر - والدين

paresthesia

a sensation of tingling, tickling, prickling, pricking, or burning of a person's skin with no apparent long-term physical effect.

Parks

پارک

paroled

قول شرف ، قول مردانه ، ازادي زندانيان واسرا بقيد قول شرف ، بقيد قول شرف ازادساختن ، قول شرف داده (درمورد زنداني واسير)، عفو مشروط.

partake

شريک شدن

partial integration

ادغام جزيي

partially

تا حدي

participated

شرکت

participative

مشارکتي

participator

شرکت کنندگان

Particles

ذرات

Particular

خاص

particular way

راه خاص

particularized

خاص

particularly

به ويژه

partly cloudy

تا حدودي ابري

Keyword

Criteria