Farsi Dictionary

Office

شغل ، مقام ، مسلوليت ، احرازمقام ، اشتغال ، كار، وظيفه ، خدمت ، محل كار، اداره ، دفتر كار.

Office

دفتر، اداره ، منصب.

Office boy

پيشخدمت ، فراش.

Office hours

ساعات اداري.

Officeholder

شاغل مقام.

Officer

افسر، صاحب منصب ، مامور، متصدي ، افسر معين كردن ، فرماندهي كردن ، فرمان دادن.

office suite

مجموعه اداري

Keyword

Criteria