نياز، لزوم ، احتياج ، نيازمندي ، در احتياج داشتن ، نيازمند بودن ، نيازداشتن.
لا زم ، ضروري ، نيازمند، ناگزير، مايحتاج.
سوزن ، سوزن سرنگ و گرامافون و غيره ، سوزن دوزي كردن ، با سوزن تزريق كردن ، طعنه زدن ، اذيت كردن، دم باريك ابزاري با نوك تيز و باريك.
سوزن ، عقربه ، دم باريك.
بي نياز.
كار سوزن دوزي ، گلدوزي.
(not need=) لا زم نيست.
لزوما، بر حسب لزوم ، ناگزير، نيازها.
نيازمند.
مورد نياز
دليلي
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains