Farsi Dictionary

Mush

حريره ارد ذرت ، خمير نرم ، (در راديو) صداي مزاحم ، پارازيت ، خش خش ، حريره اردذرت تهيه كردن ، سفر پياده در برف ، پياده در برف سفركردن ، احساسات بيش از حد.

Mushroom

قارچ ، سماروغ ، بسرعت روياندن ، بسرعت ايجاد كردن.

Mushy

حريره ياخميرمانند، احساساتي.

Keyword

Criteria