اگاهي دهنده ، انگيزنده ، گوشيار، (در راديو) به علا ءم رمزي مخابراتي گوش دادن ، مبصر.
مبصر، ديده باني كردن.
برنامه مبصر.
روال مبصر.
سيستم مبصر.
واحد مبصر.
ديده باني.
وابسته به اخطار يا اگاهي يا انگيزه.
نظارت
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains