Farsi Dictionary

Mid

با، همراه با، نيمه ، مياني ، وسطي.

Mid most

واقع در عين وسط، بسيار صميمي ، وسط.

Midday

نيمروز، ظهر.

Midden

توده فضله ، توده كثافت ، توده ، تپه كوچك.

Middle age

دوره بين جواني وپيري ، ميان سال.

Middle aged

دوره بين جواني وپيري ، ميان سال.

Middle ages

قرون وسطي.

Middle class

طبقه متوسط، طبقه ما بين اشراف وطبقه پايين.

Middle ear

گوش مياني ، حفره كوچكي محدود به پرده كه صدا را از گوش خارجي به گوش داخلي منتقل ميكند، گوش وسط.

Middle sized

داراي اندازه متوسط، ميان اندازه.

Middle term

قياس مشتركي كه در صغري وكبري صدق كند.

Middlebrow

شخص با سواد وبدون تحصيلا ت عاليه.

Middleman

دلا ل ، واسطه ، نفر وسط صف ، ادم ميانه رو، معتدل.

Middleware

ميان افزار.

Middleweight

ميان وزن.

Middling

وسط، ميان ، جمله مشترك ، (بصورت جمع) اجناس مختلف از درجه متوسط.

Middy

دانشجوي سال دوم نيروي دريايي.

Midget

ادم بسيار قد كوتاه ، ريز اندام ، ريزه.

Midgut

قسمت مياني مجراي هاضمه.

Midi

پيراهن زنانه با دامن متوسط.

Midland

داخله كشور، بين الا رضين ، دروني.

Midline

خط مياني ، خط وسط.

Midnight

نيمه شب ، نصف شب ، دل شب ، تاريكي عميق.

Midnight sun

(در قطب ها) خورشيد بالا ي افق در نيمه شب تابستان.

Midpoint

نقطه مياني يا نزديك مركز.

Midpoint rule

قاعده نقطه مياني.

Midrash

تفسير كتاب مقدس يهود.

Midrib

رگ ميان ، رگ ميان برگ ، خط يا برامدگي حد فاصل.

Midriff

مربوط به قسمت پايين سينه ، (تش.) حجاب حاجز، تيغه ، قسمت پايين سينه.

Midsection

قطعه مياني ، ميان بخش.

Midshipman

دانشجوي سال دوم نيروي دريايي ، ناو اموز.

Midst

دل ، قلب ، قسمت وسط، در وسط، درميان.

Midsummer

نيمه تابستان ، چله تابستان.

Midsummer day

جشن 42 ژوءن.

Midway

نيمه راه ، وسط مسير، متوسط، ميانجي.

Midweek

ميان هفته ، چهارشنبه.

Midwife

ماما، قابله.

Midwifery

مامايي ، قابلگي.

Midwinter

وسط زمستان ، چله زمستان ، انقلا ب زمستاني.

Midyear

نيمه سال ، امتحان نيمه سال.

mid to late

اواسط تا اواخر

Middle

ميانه

Middle east

خاور ميانه

Keyword

Criteria