Farsi Dictionary

Me

(درحالت مفعولي) مرا، بمن.

Me too

داراي شباهت تبليغاتي نسبت برقيب سياسي خود.

Mead

نوشابه الكلي مركب از عسل واب ومالت وماده مخمر، شهد اب.

Meadow

چمن ، چمن زار، مرغزار، راغ ، علفزار.

Meadow fescue

(گ.ش.) نوعي فستوك يا عكريش.

Meadow grass

علف چمني.

Meadow mouse

(ج.ش.) موش پنسيلواني.

Meadow mushroom

(گ.ش.) قارچ خوراكي معمولي ، غاريقون.

Meadow rue

(گ.ش.) نوع تاليكتروم (Thalictrum).

Meadowlark

(ج.ش.) مرغ اقيانوس امريكا شبيه پري شاهرخ.

Meadowsweet

(گ.ش.) ريش بز، اسپيره كوهي.

Meager

(meagre) لا غر، نزار، بي بركت ، بي چربي ، نحيف ، ناچيز.

Meagre

(meager) لا غر، نزار، بي بركت ، بي چربي ، نحيف ، ناچيز.

Meal

غذا، خوراكي ، شام يا نهار، ارد (معمولا غير از ارد گندم) بلغور.

Mealie

(جنوب افريقا - گ.ش.) ذرت ، بلا ل ، خوشه ذرت.

Mealtime

موقع صرف غذا.

Mealy

اردي ، اردنما، ترد، خشك ، لكه لكه.

Mealymouthed

كتمان گر، ادم چرب زبان ، شيرين زبان ، اهل تملق.

Mean

ميانه ، متوسط، وسطي ، واقع دروسط، حد وسط، متوسط، ميانه روي ، اعتدال ، منابع درامد، عايدي ، پست فطرت ، بدجنس ، اب زيركاه ، قصد داشتن ، مقصود داشتن ، هدف داشتن ، معني ومفهوم خاصي داشتن ، معني دادن ، ميانگين.

Mean

ميانگين.

Mean deviation

انحراف متوسط (در مقادير رياضي واماري).

Mean distance

فاصله حداكثر وحداقل سياره از قمر.

Mean repair time

زمان ميانگين تعمير.

Mean square

يك مربع حسابي.

Mean square deviation

اختلا ف ، مغايرت ، ميزان انحراف متداول.

Mean time to failure

زمان ميانگين تاخرابي.

Mean time to repair

زمان ميانگين تعمير.

Meander

پيچ ، خم ، دور، گردش ، راه پر پيچ وخم ، پيچ وخم داشتن ، مسير پيچيده اي را طي كردن ، چماب.

Meandrous

پرپيچ وخم.

Meaness

پستي ، للامت.

Meaning

ارش ، معني ، مفاد، مفهوم ، فحوا، مقصود، منظور.

Meaningful

پر معني ، معني دار.

Meaningless

بي معني.

Meanly

از روي پستي ، لليمانه ، فقيرانه ، بطور بد.

Meantime

ضمنا، در اين ضمن ، درضمن ، در اثناء ، در خلا ل.

Meanwhile

ضمنا، در اين ضمن ، درضمن ، در اثناء ، در خلا ل.

Meaow

(miaou، miaow، meow) ميوميو كردن ، صداي گربه.

Measles

سرخك (rubeola و morbili)، دانه هاي سرخك ، سرخچه ، خنازير خوك ، كرم كدو.

Measurability

قابليت اندازه گيري.

Measurable

قابل اندازه گيري.

Measure

اندازه ، پيمانه ، مقياس ، واحد، ميزان ، حد، پايه ، درجه ، اقدام ، (شعر) وزن شعر، بحر، اندازه گرفتن ، پيمانه كردن ، سنجيدن ، درامدن ، اندازه نشان دادن ، اندازه داشتن.

Measure

اندازه ، اندازه گرفتن ، سنجدين.

Measure up

مناسب وبرابر بودن.

Measured

شمرده.

Measureless

بي شمار.

Measurement

اندازه گيري ، اندازه ، سنجش.

Measurement

اندازه گيري ، سنجش.

Meat

گوشت (فقط گوشت چهارپايان)، خوراك ، غذا، ناهار، شام ، غذاي اصلي.

Meatiness

گوشتي بودن.

Meatman

قصاب ، گوشت فروش.

Meatus

(تش.) مجرا، راه ، روزنه ، معبر.

Meaty

گوشتي ، گوشت دار، مغز دار، محكم ، اساسي.

Mecca

(mekka) مكه ، مكه معظمه.

Mechanic

(mechanician) مكانيك ، مكانيك ماشين الا ت ، هنرور، مكانيكي ، ماشيني.

Mechanical

مكانيكي ، ماشيني ، غير فكري.

Mechanical drawing

ترسيم مكانيكي.

Mechanical language

زبان ماشيني.

Mechanical translation

ترجمه ماشيني.

Mechanical translator

مترجم ماشيني.

Mechanician

(mechanic) مكانيك ، مكانيك ماشين الا ت ، هنرور، مكانيكي ، ماشيني.

Mechanics

نيرو برد، علمي كه درباره اثر نيرو بر اجسام بحث ميكند، علم جراثقال ، مكانيك ، علم مكانيك.

Mechanics

مكانيك.

Mechanism

مكانيزم ، طرزكار، دستگاه.

Mechanism

ساختمان ، اجزاء متشكله چيزي ، اجزاء وعوامل مكانيكي ، مكانيزم ، ماشين ، دستگاه.

Mechanization

مكانيره كردن.

Mechanize

مكانيره كردن ، با ماشين الا ت ولوازم مكانيكي مجهز كردن ، با وسايل مكانيكي كاركردن.

Mechanize

ماشيني كردن.

Mechanized

ماشيني ، ماشيني شده.

Mechanized data

داده هاي ماشيني.

Mechlin

توري ظريف مخصوص كلا ه وتوري دوزي.

Medal

نشان ، نشاني شبيه سكه ، مدال ، شكل ، شبيه ، صورت.

Medal of freedom

مدال ازادي.

Medal of honor

مدال افتخار.

Medalist

(medallist) داراي مدال ، برنده مدال.

Medallion

مدال بزرگ ، مداليون ، با مدال بزرگ زينت دادن.

Medallist

(medalist) داراي مدال ، برنده مدال.

Meddle

فضولي كردن ، دخالت بيجا كردن ، مداخله كردن ، مخلوط كردن ، اميختن ، پراكنده كردن ، جماع كردن ، ور رفتن.

Meddle

ميان ، وسط، مركز، كمر، مياني ، وسطي ، در وسط قرار دادن.

Meddlesome

فضول ، مداخله گر.

Mede

اهل كشور ماد، مدي ، ماد.

Medea

(افسانه يونان) زن جادوگري كه به جاسن (Jason) كمك كرد.

Media

(ت ش.) پوشش مياني سرخرگ ، رسانه ها.

Media

رسانه ها، واسطه ها.

Media conversion

تبديل رسانه ها.

Mediacy

وساطت ، دخالت ، شفاعت ، ميانجي گري.

Mediad

بطرف وسط.

Mediaeval

(medieval) قرون وسطي ، قرون وسطايي.

Medial

مياني ، وسطي ، مابين ، ميانه ، متوسط.

Median

ميانگين ، وسطي ، ميانه ، حد فاصل ، مياني ، (در مثلث) ميانه ، (باحرف بزرگ)اهل كشور ماد.

Median

ميانه.

Mediant

(موسيقي كليسايي) يكي از الحان سرود كليسايي كه حد فاصل بين اهنگ طبيعي صدا واوج صدا است ، (در موسيقي جديد) سومين گام واقع بين نت پنجم ومايه نما.

Mediastinum

ميان پرده ، قاسم الصدر.

Mediate

مياني ، وسطي ، واقع درميان ، غير مستقيم ، ميانجي گري كردن ، وساطت كردن ، پابميان گذاردن ، درميان واقع شدن.

Mediation

ميانجيگري ، وساطت.

Mediative

(mediatory) وابسته به ميانجي گري.

Mediator

ميانجي ، دلا ل.

Mediatory

(mediative) وابسته به ميانجي گري.

Mediatrix

زني كه واسطه بين خدا وخلق باشد، شفيعه.

Medic

دوايي ، شفابخش ، دارويي ، طبيب ، پزشك ، پزشكي.

Medicable

قابل معالجه.

Meals

وعده هاي غذايي

means

ابزار - وسايل

meant

به معناي

meant to

به معناي

measures

مقياس ها

mechanisation

مکانيزاسيون

mechanistic

مکانيکي

meddler

فضول

Medes

مادها

mediated

واسطه

Medical

پزشکي

medical convention

کنوانسيون پزشکي

medicine

پزشکي

Meditated

تفکر - انديشه - تدبير

Megapixel

مگاپيکسل

melatonin

ملاتونین

melding

آميختن

mellitus

ديابت

meltdown

بحران

meltdown

a rapid or disastrous decline or collapse

meltdown

a breakdown of self-control (as from fatigue or overstimulation)

meltdowns

بحران

melted

آب شده

melting

ذوب

Members

اعضا

memoirs

خاطرات

memorable

خاطره انگيز - در ياد

Memoranda

يادداشت

menacing

شوم

menarche

نخستين قاعدگي

mentioned

نام برده

mentions

اشاره

mentorship

مشاوره

merchandising

تجارت

merchantability

خريد و فروش

merchantable

معامله

merci

مرسي - تشکر

merely

تنها

meritocracy

شايسته سالاري

merits

شايستگي

merrily

خوش

mesmerized

هيپنوتيزم

Mesmerizing 

مسحور

messianic

ناجي

meta

متا

metabolization

متابوليسم

metabolized

متابوليزه

metadata

فرا داده

metaphysic

متافيزيک

meters

متر

methodical

روشي - روش - متدي

METHODOLOGICAL

روش

meticulously

با دقت زياد

meticulousness

ظرافت

metrics

متريک

metronome

a mechanical or electrical instrument that makes repeated clicking sounds at an adjustable pace, used for marking rhythm, especially in practicing music.

metronome

مترونوم

Keyword

Criteria