Farsi Dictionary

Manifest

بازنمود كردن ، بارز، اشكار، اشكار ساختن ، معلوم كردن ، فاش كردن ، اشاره ، خبر، اعلا ميه ، بيانيه ، نامه.

Manifest destiny

لوازم قهري بسط وتوسعه نژادي ، سرنوشت ملي.

Manifestation

اشكار سازي ، ظهور، ابراز.

Manifester

اشكار كننده ، مبين.

Manifesto

اشعاريه ، بيانيه ، اعلا ميه ، اعلا ميه دادن.

manifesting

تجلي

manifestly

آشکارا

manifests

آشکار

Keyword

Criteria