Farsi Dictionary

Main

نيرومند، عمده ، اصلي ، مهم ، تمام ، كامل ، دريا، با اهميت.

Main

اصلي ، عمده.

Main memory

حافظه اصلي.

Main program

برنامه اصلي.

Main routine

روال اصلي.

Main stem

قسمت اصلي كانال ، راه اصلي جويبار، خط اصلي.

Main storage

انباره اصلي.

Main topmast

دگلي كه درست بالا ي دگل اصلي قرار دارد.

Main yard

(د.ن.) قسمتي از عرشه كه بادبان اصلي در ان واقع است

Mainframe

پردازنده مركزي.

Mainland

قاره ، خشكي ، بر، قطعه اصلي ، قطعه.

Mainmast

(د.ن.) شاه دگل ، شاه تير (در كشتي بادي).

Mains

نيروي برق ، شاه خط.

Mainsail

بادبان اصلي كشتي.

Mainsheet

(د.ن.) طناب حافظ بادبان اصلي.

Mainspring

شاه فنر، انگيزه اصلي ، سبب عمده ، دليل اصلي.

Mainstay

(دريا نوردي) مهار اصلي كه از نوك شاه دگل تا پاي دگل جلو امتداد دارد، تكيه گاه اصلي ، وابستگي عمده ، نقطه اتكاء.

Mainstream

مسير اصلي ، مسير جويباري كه دران اب جريان دارد.

Maintain

نگهداري كردن ، ابقا كردن ، ادامه دادن ، حمايت كردن از، مدعي بودن.

Maintain

نگهداشتن ، برقرار داشتن.

Maintainability

نگهداشت پذيري.

Maintainable

نگهداشت پذير.

Maintainable

قابل نگاهداري.

Maintainer

نگاهدارنده ، مدعي.

Maintenance

نگهداري ، تعمير، قوت ، گذران ، خرجي ، ابقاء.

Maintenance

نگهداشت.

Maintenance panel

تابلوي نگهداشت.

Maintenance program

برنامه نگهداشت.

Maintop

نوك شاه دگل ، سكويي كه درست در راس شاه دگل پايين واقع دارد.

mainly

به طور عمده

maintain freckles

حفظ کک و مک

maintained

نگهداري

maintaining

حفظ

Keyword

Criteria