Farsi Dictionary

Lymph

لنف ، چشمه يا جوي اب ، اب زلا ل ، جراحت ، چرك ، شيره غذايي.

Lymph cell

سلول لنف.

Lymph gland

غده لنفاوي.

Lymph nodule

غده ساده وكوچك لنفاوي.

Lymphadenitis

ورم غده هاي خلطي ، اماس غدد لفناوي.

Lymphatic

لنفاوي ، لنف بر، بلغمي ، موجد لنف.

Lymphmatosis

(طب) ايجاد غدد مركب از بافت هاي لنفي در قسمت هاي بدن.

Lymphoblast

سلولي كه تبديل بذره سفيد يا بيرنگ بلغم ياخلط ميگردد، سلول نرسيده لنفي.

Lymphocyte

نوعي از گويچه هاي سفيد خون كه يك هسته دارد.

Lymphocytosis

ازدياد گلبولهاي سفيد يك هسته اي خون.

Lymphogranuloma

ورم غده هاي لنفاوي ، بيماري هوچكين ، مرض مسري ومقاربتي ويروسي.

Lymphoid

لنفاوي ، خلطي ، شبيه بلغم يا خلط مايي.

Lymphoma

(طب) غده مركب از بافت لنفاوي.

Lymphomatoid

(در مورد غده) داراي بافت لنفي.

Lymphomatous

(در مورد غده) داراي بافت لنفي.

Lymphopoiesis

تشكيل بافت لنفي.

Keyword

Criteria