Farsi Dictionary

Lord

صاحب ، خداوند، ارباب ، خداوندگار، فرمانروا، لرد، شاهزاده ، مالك ، ملا ك ، حكمروايي كردن ، مانند لرد رفتار كردن ، عنوان لردي دادن به.

Lord chancellor

بزرگترين لرد انگليس كه بامورقضايي رسيدگي كرده ومهردارسلطنتي ومشاور مخصوص پادشاه ورءيس مجلس اعيان ميباشد.

Lord of misrule

(سابقا) متصدي وسرپرست تفريحات ونمايشات مخصوص عيد تولد مسيح.

Lord's day

يكشنبه (كه بعقيده مسيحيان عيسي در انروز از مرگ برخاسته).

Lord's prayer

دعاي خداوند.

Lord's supper

شام خداوند، شام واپسين (يعني شامي كه عيسي قبل از دستگيري ومصلوب شدنش باحواريون خود صرف نمود).

Lord's table

ميز مخصوص شراب ونان و عشاي رباني.

Lording

لرد(بصورت خطاب)، لرد كوچك.

Lordling

لردكوچك يا بي اهميت.

Lordosis

(طب) انحناي زياد ستون فقرات بطرف جلو.

Lordship

لردي ، اربابي ، اقايي ، سيادت ، بزرگي.

Keyword

Criteria