Loose |
شل ، سست ، لق ، گشاد، ول ، ازاد، بي ربط، هرزه ، بي بندوبار، لوس وننر، بي پايه ، بي قاعده ، رهاكردن ، دركردن(گلوله وغيره)، منتفي كردن ، برطرف كردن ، شل وسست شدن ، نرم وازاد شدن ، حل كردن ، از قيد مسلوليت ازاد ساختن ، سبكبار كردن ، پرداختن. |
Loose end |
انتهاي تاريانخ ، سر ازاد نخ ، چيز استفاده نشده ، بيكار افتاده ، عاطل ، انتهاي شل هر چيزي ، باقيمانده ، ته مانده. |
Loose sentence |
جمله بيربط، جمله اي كه مفهوم صحيحي نداشته باشد. |
Loose smut |
(گ.ش.) زنگ گياهي ، بيماري زنگ گندم. |
Loosen |
شل كردن ، لينت دادن ، نرم كردن ، سست كردن ، از خشكي در اوردن. |
loosely |
شل |
looseness |
لقي |