Farsi Dictionary

Loose

شل ، سست ، لق ، گشاد، ول ، ازاد، بي ربط، هرزه ، بي بندوبار، لوس وننر، بي پايه ، بي قاعده ، رهاكردن ، دركردن(گلوله وغيره)، منتفي كردن ، برطرف كردن ، شل وسست شدن ، نرم وازاد شدن ، حل كردن ، از قيد مسلوليت ازاد ساختن ، سبكبار كردن ، پرداختن.

Loose end

انتهاي تاريانخ ، سر ازاد نخ ، چيز استفاده نشده ، بيكار افتاده ، عاطل ، انتهاي شل هر چيزي ، باقيمانده ، ته مانده.

Loose sentence

جمله بيربط، جمله اي كه مفهوم صحيحي نداشته باشد.

Loose smut

(گ.ش.) زنگ گياهي ، بيماري زنگ گندم.

Loosen

شل كردن ، لينت دادن ، نرم كردن ، سست كردن ، از خشكي در اوردن.

loosely

شل

looseness

لقي

Keyword

Criteria