Farsi Dictionary

Loco

گون كتيرا، نوعي گل زبان در قفا، مسموم شدن ، مجنون ، ديوانه.

Locoism

(دامپزشكي) نوعي بيماري اسب ودام.

Locomotion

حركت ، جنبش ، نقل وانقال نيرو بوسيله حركت ، تحرك ، نقل وانتقال ، (مج.) مسافرت.

Locomotive

وابسته به تحرك ، متحرك ، لوكوموتيو، حركت دهنده ، نيروي محركه.

Locomotor

(locomotory) جنبده ، متحرك ، (طب) داراي گرفتاري در اعضاي حركتي ، ابتلا ء اعضاي حركتي ، نقص تحرك.

Locomotory

(locomotor) جنبده ، متحرك ، (طب) داراي گرفتاري در اعضاي حركتي ، ابتلا ء اعضاي حركتي ، نقص تحرك.

Locoweed

(گ.ش.) گون سمي.

Keyword

Criteria