Farsi Dictionary

Live

(.vi &.vt) :زندگي كردن ، زيستن ، زنده بودن ، (.adj) :زنده ، سرزنده ، موثر، داير.

Live bearing

(viviparous) زنده زا.

Live box

جعبه يا قلمي كه در اب اويزان ميكنند تا موجودات ابزي را زنده نگاهدارند.

Live down

باخاطرات زنده ماندن.

Live forever

زندگي ابدي ، (گ.ش.) ابرون گس ، ابرون ريشه دار.

Live oak

(گ.ش.) بلوط ويرجينيا.

Live stock

چارپايان اهلي ، مواشي وگاو وگوسفندي كه براي كشتار يافروش پرورش شود، احشام.

Liveable

(livable) قابل زيستن ، قابل معاشرت ، قابل زندگي.

Livelihood

وسيله معاش ، معاش ، اعاشه ، معيشت.

Livelong

تمامي ، همه ، پايدار، طولا ني وخسته كننده.

Lively

باروح ، زنده ، جالب توجه ، سرزنده ، از روي نشاط، با سرور وشعف.

Liven

(د.گ.- غالبا با up) چالا ك شدن ، زنده شدن ، چابك شدن ، با روح شدن.

Liver

جگر، كبد، جگر سياه ، مرض كبد، ناخوشي جگر، زندگي كننده.

Liveried

ملبس ، داراي لباس ، در كسوت.

Liverish

شبيه جگر، مبتلا به مرض جگر.

Liverwort

(گ.ش.) غافث ، داروي جگر.

Liverwurst

(sausage liver) سوسيس جگر پخته.

Livery

(حق.) تحويل ، تسليم ، رد وبدل (مثل ضربات متبادله)، رهايي ، نجات ، (م.م.)لباس و خوراكي كه به نوكرداده ميشود، لباس مستخدم ، جيره ، عليق اسب ، جامه ، مستخدم.

Livery stable

اصطبل مخصوص كرايه دادن اسب يا نگاهداري اسب هاي ديگران.

Liveryman

نوكر باب ، كسيكه لباس نوكري بر تن دارد.

Livestock

چارپايان اهلي ، مواشي وگاو وگوسفندي كه براي كشتار يافروش پرورش شود، احشام.

Liveware

زيست افزار.

live out

زندگي کردن

lived

زندگي مي کردند

liver condition

شرايط کبد

lives

زندگي

Keyword

Criteria