Farsi Dictionary

Liter

ليتر.

Literacy

سواد، با سوادي ، سواد خواندن ونوشتن.

Literal

تحت اللفظي ، حرفي ، لفظي ، واقعي ، دقيق ، معني اصلي.

Literal

لفظ، لفظي.

Literal operand

عملوند لفظي.

Literalism

پيروي تحت اللفظي از چيزي ، ملا نقطي.

Literalize

بصورت تحت اللفظي دراوردن ، لفظ بلفظ معني كردن ، تحت اللفظي ترجمه كردن.

Literary

ادبي ، كتابي ، اديبانه ، اديب ، وابسته به ادبيات ، ادبياتي.

Literate

باسواد، اديب.

Literati

ادبا، فضلا ، اهل قلم ، دانشمندان.

Literatim

حرف بحرف ، كلمه بكلمه ، تحت اللفظي.

Literator

دانشمند نما، فضل فروش ، اديب.

Literature

ادبيات ، ادب وهنر، مطبوعات ، نوشتجات.

literally

عينا

Keyword

Criteria