Farsi Dictionary

Limp

عمل لنگيدن ، شليدن ، لنگ ، شل ، لنگي ، شليدن ، لنگيدن ، سكته داشتن.

Limper

لنگ ، شل ، اهسته رو.

Limpet

جانور نرم تن خاره چسب ، صدف كوهي.

Limpid

زلا ل ، صاف ، ناب ، روشن ، خالص.

Limpidity

زلا لي ، صافي.

Limpkin

(ج.ش.) بوتيمارقهوه اي رنگ.

Limpsey

(د.گ.)سست وشل ، نرم ، قابل انحناء.

Limpsy

(د.گ.)سست وشل ، نرم ، قابل انحناء.

Keyword

Criteria