اهرم ، ديلم ، اهرم كردن ، بااهرم بلند كردن ، بااهرم تكان دادن(باover وup وغيره)، تبديل به اهرم كردن ، (در ترازو وغيره) شاهين ، ميله ، ميله اهرم.
اهرم ، دسته.
شيوه بكار بردن اهرم ، كار اهرم ، دستگاه اهرمي ، وسيله نفوذ، نيرو، قدرت نفوذ(در امري).
بچه ء خرگوش يكساله ، معشوقه.
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains