Farsi Dictionary

Lea

واحد اندازه طول نخ و ريسمان ، چمنزار، علفزار، مرتع ، جلگه سبز.

Leach

صافي كردن ، از صافي گذراندن ، صافي ، شستن.

Leachate

مايعي كه بوسله شستشو از خاك يا واسطه ديگري بگذرد.

Leaching

سنگ شويي ، تصفيه بوسيله شستشو، دباغي بوسيله اب نمك وپوست درخت وغيره ، تصفيه خاك.

Lead

(.adj &.vt.n) :سرب ، شاقول گلوله ، رنگ سربي ، سرب پوش كردن ، سرب گرفتن ، باسرب اندودن ، (.n&.vt.vi.adj): راهنمايي ، رهبري ، هدايت ، سرمشق ، تقدم ، راه اب ، مدرك ، رهبري كردن ، بردن ، راهنمايي كردن ، هدايت كردن ، سوق دادن ، بران داشتن

Lead

سوق دادن ، منجر شدن ، پيش افت ، تقدم.

Lead in

چيزي كه به چيز ديگري منتهي شود، منتج.

Lead line

(line sounding) ژرفاسنج.

Lead on

تشويق وترغيب كردن ، مشتبه كردن ، وانمود كردن.

Lead up

تهيه مقدمات را ديدن ، راهنما، مقدمه.

Leaden

سربي ، مانند سرب ، سربي رنگ ، كند.

Leader

پيشوا، رهبر، راهنما، فرمانده ، قاءد، سردسته.

Leader

سردسته ، رهبر.

Leaderless

بي رهبر.

Leadership

رهبري.

Leading

راهنمايي ، هدايت ، نفوذ، عمده ، برجسته.

Leading

مقدم ، پيشتاز، عمده.

Leading edge

لبه مقدم.

Leading lady

ستاره زني كه نقش اول را درنمايش يا سينما بعهده دارد.

Leading man

هنرپيشه مرد اول نمايش يا فيلم سينمايي.

Leading zero

صفر مقدم.

Leadoff

عازم شدن ، عزيمت كردن ، رهبري كردن ، رهبري ، اغاز، ضربت.

Leadsman

ژرف پيما، كسي كه گلوله سربي بدريا مي اندازد تا عمق انرا تعيين نمايد.

Leaf

برگ ، ورق ، لا يه ، صفحه ، لنگه ، ورقه ، دندانه ، برگي شكل ، برگ دادن ، جوانه زدن ، ورق زدن.

Leaf

برگ.

Leaf bud

(گ.ش.) غنچه برگ.

Leafage

(foliage) برگها.

Leafhopper

(ج.ش.) انواع حشرات از راسته نيم بالا ن (خانواده زنجره وجيرجيرك).

Leafless

بي برگ.

Leaflet

كاسبرگ ، برگچه ، نشريه ، جزوه ، رساله ، ورقه.

Leaflet

بروشور، برگچه ، ورقه.

Leaflike

برگ مانند.

Leafy

برگدار، پر برگ.

League

واحد راه پيمايي كه تقريبا مساوي 4/2 تا 6/4 ميل است ، اتحاديه ، پيمان ، اتحاد، متحد كردن ، هم پيمان شدن ، گروه ورزشي.

Leaguer

محاصره كردن ، محاصره ، عضو اتحاديه ، عضو مجمع اتفاق ملل.

Leak

رخنه ، سوراخ ، تراوش ، نشت ، چكه ، تراوش كردن ، نفوذ كردن ، فاش كردن يا شدن.

Leak

تراوش ، رخنه ، تراوش كردن ، فاش شدن.

Leakage

تراوش ، چكه.

Leakage

تراوش ، نشت ، چكه ، كمبود، كسر، كسري ، فاش شدگي (اسرار)، مقداري كه معمولا براي كسري در اثر نشتي درنظر ميگيرند.

Leakage current

جريان تراوشي.

Leaky

سوراخ دار، رخنه دار، نشست كننده ، چكه كن.

Leal

(اسكاتلند) وظيفه شناس ، حقشناس ، وفادار، صادق ، بي عيب ، دوست.

Lean

تكيه كردن ، تكيه زدن ، پشت دادن ، كج شدن ، خم شدن ، پشت گرمي داشتن ، متكي شدن ، تكيه دادن بطرف ، تمايل داشتن ، لا غر، نزار، نحيف ، اندك ، ضعيف ، كم سود، بيحاصل

Lean to

چارطاقي ، ساباط، داراي چارطاقي.

Leaning

تكيه ، تمايل ، ميل ، انحراف ، كجي ، (درجمع) تمايلا ت.

Leant

(انگليس) ماضي فعل.laen

Leap

جست ، پرش ، خيز، جستن ، دويدن ، خيز زدن.

Leap year

سال كبيسه.

Leapfrog

بازي جفتك چاركش ، باجست وخيز حركت كردن ، جفتك چاركش كردن ، از يكديگر بنوبت جلو زدن ، گريز زدن ، گره گره حركت كردن.

Learn

اموختن ، يادگرفتن ، اگاهي يافتن ، فرا گرفتن ، خبر گرفتن ، فهميدن ، دانستن.

Learn

فراگرفتن ، اموختن.

Learnable

يادگرفتني.

Learned

دانا، عالم ، دانشمند، فاضل ، عالمانه.

Learner

يادگيرنده.

Learning

فراگيري ، معرفت ، دانش ، يادگيري ، اطلا ع ، فضل وكمال.

Learning machine

ماشين فراگير.

Lease

اجاره دادن ، اجاره كردن.

Lease

اجاره ، كرايه ، اجاره نامه ، اجاره دادن ، كرايه كردن.

Leased

استيجاري ، اجاره اي.

Leased facility

وسيله اجاره اي.

Leased line

خط استيجاري.

Leased line network

شبكه با خطوط استيجاري.

Leasehold

اجاره داري ، زمين اجاره اي ، مال الا جاره.

Leaseholder

اجاره دار.

Leash

افسار سگ وحيوانات مشابه ، افسار بستن ، بند زدن ، (شكار) دسته سه تايي.

Leasing

دروغ گويي ، كذب.

Least

كمترين ، كوچكترين ، خردترين ، اقل.

Least

كوچكترين ، كمترين.

Least significant

كم اهميت ترين.

Least squares

كوچكترين مربعات.

Leastways

(د.گ.) اقلا.

Leastwise

دست كم ، اقلا.

Leather

چرم ، بند چرمي ، قيش ، قيش چرمي ، چرمي كردن ، چرم گذاشتن به ، شلا ق زدن.

Leatherette

كاغذ يا پارچه چرم نما.

Leathern

چرمي ، ساخته شده از چرم ، بشكل چرم.

Leatherneck

ملوان ، جزو افراد تفنگداران دريايي.

Leatheroid

چرم مانند.

Leatherwood

(گ.ش.) درخت ميشن (palustris Dirca).

Leathery

چرمي.

Leave

(.vi&.vt.n)اجازه ، اذن ، مرخصي ، رخصت ، باقي گذاردن ، رها كردن ، ول كردن ، گذاشتن ، دست كشيدن از، رهسپار شدن ، عازم شدن ، ترك كردن ، (.vi): (leaf) برگ دادن.

Leave off

متاركه كردن ، قطع كردن ، دست كشيدن از.

Leave taking

بدرودگويي ، خداحافظي ، كسب اجازه مرخصي ، وداع.

Leaved

(گ.ش.) برگ دار، شبيه برگ ، پر برگ.

Leaven

خمير مايه ، خمير ترش ، عامل كارگر، مخمر كردن ، خمير كردن ، ور اوردن.

Leaves

صورت جمع كلمه.leaf

Leaves

برگها.

Leavings

پس مانده ، باقيمانده ، ته مانده.

leached

شسسته شده

lead to

منجر به

Leakages

نشتي

lean back

تکيه

leaned

تکيه - متکي

leaner

لاغر

leap over

جهش بر روي

leap up

جهش

learnt

آموخته

least

حداقل

leave

ترک

leaving

ترک

Keyword

Criteria