Lea |
واحد اندازه طول نخ و ريسمان ، چمنزار، علفزار، مرتع ، جلگه سبز. |
Leach |
صافي كردن ، از صافي گذراندن ، صافي ، شستن. |
Leachate |
مايعي كه بوسله شستشو از خاك يا واسطه ديگري بگذرد. |
Leaching |
سنگ شويي ، تصفيه بوسيله شستشو، دباغي بوسيله اب نمك وپوست درخت وغيره ، تصفيه خاك. |
Lead |
(.adj &.vt.n) :سرب ، شاقول گلوله ، رنگ سربي ، سرب پوش كردن ، سرب گرفتن ، باسرب اندودن ، (.n&.vt.vi.adj): راهنمايي ، رهبري ، هدايت ، سرمشق ، تقدم ، راه اب ، مدرك ، رهبري كردن ، بردن ، راهنمايي كردن ، هدايت كردن ، سوق دادن ، بران داشتن |
Lead |
سوق دادن ، منجر شدن ، پيش افت ، تقدم. |
Lead in |
چيزي كه به چيز ديگري منتهي شود، منتج. |
Lead line |
(line sounding) ژرفاسنج. |
Lead on |
تشويق وترغيب كردن ، مشتبه كردن ، وانمود كردن. |
Lead up |
تهيه مقدمات را ديدن ، راهنما، مقدمه. |
Leaden |
سربي ، مانند سرب ، سربي رنگ ، كند. |
Leader |
پيشوا، رهبر، راهنما، فرمانده ، قاءد، سردسته. |
Leader |
سردسته ، رهبر. |
Leaderless |
بي رهبر. |
Leadership |
رهبري. |
Leading |
راهنمايي ، هدايت ، نفوذ، عمده ، برجسته. |
Leading |
مقدم ، پيشتاز، عمده. |
Leading edge |
لبه مقدم. |
Leading lady |
ستاره زني كه نقش اول را درنمايش يا سينما بعهده دارد. |
Leading man |
هنرپيشه مرد اول نمايش يا فيلم سينمايي. |
Leading zero |
صفر مقدم. |
Leadoff |
عازم شدن ، عزيمت كردن ، رهبري كردن ، رهبري ، اغاز، ضربت. |
Leadsman |
ژرف پيما، كسي كه گلوله سربي بدريا مي اندازد تا عمق انرا تعيين نمايد. |
Leaf |
برگ ، ورق ، لا يه ، صفحه ، لنگه ، ورقه ، دندانه ، برگي شكل ، برگ دادن ، جوانه زدن ، ورق زدن. |
Leaf |
برگ. |
Leaf bud |
(گ.ش.) غنچه برگ. |
Leafage |
(foliage) برگها. |
Leafhopper |
(ج.ش.) انواع حشرات از راسته نيم بالا ن (خانواده زنجره وجيرجيرك). |
Leafless |
بي برگ. |
Leaflet |
كاسبرگ ، برگچه ، نشريه ، جزوه ، رساله ، ورقه. |
Leaflet |
بروشور، برگچه ، ورقه. |
Leaflike |
برگ مانند. |
Leafy |
برگدار، پر برگ. |
League |
واحد راه پيمايي كه تقريبا مساوي 4/2 تا 6/4 ميل است ، اتحاديه ، پيمان ، اتحاد، متحد كردن ، هم پيمان شدن ، گروه ورزشي. |
Leaguer |
محاصره كردن ، محاصره ، عضو اتحاديه ، عضو مجمع اتفاق ملل. |
Leak |
رخنه ، سوراخ ، تراوش ، نشت ، چكه ، تراوش كردن ، نفوذ كردن ، فاش كردن يا شدن. |
Leak |
تراوش ، رخنه ، تراوش كردن ، فاش شدن. |
Leakage |
تراوش ، چكه. |
Leakage |
تراوش ، نشت ، چكه ، كمبود، كسر، كسري ، فاش شدگي (اسرار)، مقداري كه معمولا براي كسري در اثر نشتي درنظر ميگيرند. |
Leakage current |
جريان تراوشي. |
Leaky |
سوراخ دار، رخنه دار، نشست كننده ، چكه كن. |
Leal |
(اسكاتلند) وظيفه شناس ، حقشناس ، وفادار، صادق ، بي عيب ، دوست. |
Lean |
تكيه كردن ، تكيه زدن ، پشت دادن ، كج شدن ، خم شدن ، پشت گرمي داشتن ، متكي شدن ، تكيه دادن بطرف ، تمايل داشتن ، لا غر، نزار، نحيف ، اندك ، ضعيف ، كم سود، بيحاصل |
Lean to |
چارطاقي ، ساباط، داراي چارطاقي. |
Leaning |
تكيه ، تمايل ، ميل ، انحراف ، كجي ، (درجمع) تمايلا ت. |
Leant |
(انگليس) ماضي فعل.laen |
Leap |
جست ، پرش ، خيز، جستن ، دويدن ، خيز زدن. |
Leap year |
سال كبيسه. |
Leapfrog |
بازي جفتك چاركش ، باجست وخيز حركت كردن ، جفتك چاركش كردن ، از يكديگر بنوبت جلو زدن ، گريز زدن ، گره گره حركت كردن. |
Learn |
اموختن ، يادگرفتن ، اگاهي يافتن ، فرا گرفتن ، خبر گرفتن ، فهميدن ، دانستن. |
Learn |
فراگرفتن ، اموختن. |
Learnable |
يادگرفتني. |
Learned |
دانا، عالم ، دانشمند، فاضل ، عالمانه. |
Learner |
يادگيرنده. |
Learning |
فراگيري ، معرفت ، دانش ، يادگيري ، اطلا ع ، فضل وكمال. |
Learning machine |
ماشين فراگير. |
Lease |
اجاره دادن ، اجاره كردن. |
Lease |
اجاره ، كرايه ، اجاره نامه ، اجاره دادن ، كرايه كردن. |
Leased |
استيجاري ، اجاره اي. |
Leased facility |
وسيله اجاره اي. |
Leased line |
خط استيجاري. |
Leased line network |
شبكه با خطوط استيجاري. |
Leasehold |
اجاره داري ، زمين اجاره اي ، مال الا جاره. |
Leaseholder |
اجاره دار. |
Leash |
افسار سگ وحيوانات مشابه ، افسار بستن ، بند زدن ، (شكار) دسته سه تايي. |
Leasing |
دروغ گويي ، كذب. |
Least |
كمترين ، كوچكترين ، خردترين ، اقل. |
Least |
كوچكترين ، كمترين. |
Least significant |
كم اهميت ترين. |
Least squares |
كوچكترين مربعات. |
Leastways |
(د.گ.) اقلا. |
Leastwise |
دست كم ، اقلا. |
Leather |
چرم ، بند چرمي ، قيش ، قيش چرمي ، چرمي كردن ، چرم گذاشتن به ، شلا ق زدن. |
Leatherette |
كاغذ يا پارچه چرم نما. |
Leathern |
چرمي ، ساخته شده از چرم ، بشكل چرم. |
Leatherneck |
ملوان ، جزو افراد تفنگداران دريايي. |
Leatheroid |
چرم مانند. |
Leatherwood |
(گ.ش.) درخت ميشن (palustris Dirca). |
Leathery |
چرمي. |
Leave |
(.vi&.vt.n)اجازه ، اذن ، مرخصي ، رخصت ، باقي گذاردن ، رها كردن ، ول كردن ، گذاشتن ، دست كشيدن از، رهسپار شدن ، عازم شدن ، ترك كردن ، (.vi): (leaf) برگ دادن. |
Leave off |
متاركه كردن ، قطع كردن ، دست كشيدن از. |
Leave taking |
بدرودگويي ، خداحافظي ، كسب اجازه مرخصي ، وداع. |
Leaved |
(گ.ش.) برگ دار، شبيه برگ ، پر برگ. |
Leaven |
خمير مايه ، خمير ترش ، عامل كارگر، مخمر كردن ، خمير كردن ، ور اوردن. |
Leaves |
صورت جمع كلمه.leaf |
Leaves |
برگها. |
Leavings |
پس مانده ، باقيمانده ، ته مانده. |
leached |
شسسته شده |
lead to |
منجر به |
Leakages |
نشتي |
lean back |
تکيه |
leaned |
تکيه - متکي |
leaner |
لاغر |
leap over |
جهش بر روي |
leap up |
جهش |
learnt |
آموخته |
least |
حداقل |
leave |
ترک |
leaving |
ترک |