Farsi Dictionary

Lame

لنگ ، چلا ق ، شل ، افليج ، لنگ شدن ، عاجز شدن.

Lame duck

عليل وناتوان ، از كار افتاده.

Lamella

(lamellas، lamellae) لا يه ، صفحه ، برگ ، عضو شبيه لا يه.

Lamellicorn

(حشره شناسي) شاخك دار، داراي شاخك پهن.

Lament

تاسف خوردن ، زاريدن ، سوگواري كردن ، سوگواري ، ضجه و زاري كردن.

Lamentable

سوگناك ، اسفناك ، رقت اور، زار.

Lamentation

سوگواي ، مرثيه خواني ، ضجه ، سوگ ، زاري.

lamented

اظهار تاسف

lamenting

تاسف خوردن

Keyword

Criteria