(labour) كار، رنج ، زحمت ، كوشش ، درد زايمان ، كارگر، عمله ، حزب كارگر، زحمت كشيدن ، تقلا كردن ، كوشش كردن.
اردوگاه كار.
سنديكاي كارگري ، اتحاديه كارگري.
ازمايشگاه ، لا براتوار.
كارگر، عمله.
كار، كارگري ، رنجبر.
زحمت كش ، ساعي ، دشوار، پرزحمت.
تقليل دهنده زحمت كارگر، صرفه جويي كننده در ميزان كار.
Keyword
Criteria Exact word Starts with Contains