Farsi Dictionary

Key

جزيره كوچك سنگي يا مرجاني ، كليد، راهنما، وسيله راه حل ، كليدبستن ، كليدكردن ، كوك كردن ، بااچاربستن.

Key

كليد.

Key in

وارده از طريق كليد.

Key signature

(مو.)گامهاي كوتاه و بلندي كه پس ازكليدموسيقي براي نشان دادن نوع ك ليدنوشته ميشود.

Key stroke

ضربه زدن به كليد.

Key word

مفتاح ، راهنما.

Keyboard

صفحه كليد، رديف مضراب ، (درماشين تحرير) رديف حروف.

Keyboard

صفحه كليد.

Keyboard enirv

دخول صفحه كليدي.

Keyboard perforator

سوراخ كن صفحه كليدي.

Keyed

داراي جاانگشتي ، مضراب دار، كليددار، كوك شده.

Keyed access

دستيابي كليدي.

Keyhole

سوراخ كليد.

Keynote

مفتاح ، راهنما، نطق اصلي كردن.

Keypunch

منگنه كليدي.

Keypunch operator

منگنه زن ، متصدي منگنه زني.

Keystone

سنگ سرطاق.

Keyway

سوراخ كليد، جاي كليد.

Keyword

كلمه كليدي ، واژه كليدي.

Keyword macro

درشت دستور كليد واژه اي.

keypad

صفحه کليد

keys

کليد

keystrokes

کليد

Keyword

Criteria