Farsi Dictionary

Journey

سفر، مسافرت ، سياحت ، سفر كردن.

Journeyman

كارگر مزدور، كارگر ماهر.

Journeywork

مزدوري ، شاگردي ، كارمزد، كارپست ، كاربيقاعده.

journeys

سفرها

Keyword

Criteria