Farsi Dictionary

Join

متصل كردن ، پيوستن ، پيوند زدن ، ازدواج كردن ، گراييدن ، متحد كردن ، در مجاورت بودن.

Joinder

پيوستگي ، الحاق ، اتفاق.

Joiner

وصال.

Joinery

نازك كاري ، تجاري.

Joint

درزه ، بند گاه ، بند، مفصل ، پيوندگاه ، زانويي ، جاي كشيدن ترياك با استعمال نوشابه ، لولا ، مشترك ، توام ، شركتي ، مشاع ، شريك ، متصل ، كردن ، خرد كردن ، بند بند كردن ، مساعي مشترك.

Joint grass

(گ.ش.) غاليون اصل ، علف پنير، علف ماست.

Joint resolution

تصميم مشترك ،

Joint stock

سهامي ، شركت سهامي.

Jointer

صاحب شيره كش خانه ، صاحب مشروب فروشي.

Jointure

مهريه ملكي ، دارايي مشترك زن و شوهر، اجاره داري مشترك و مشاعي.

Jointworm

كرم كدو، كرمهاي بند بند، كرم گندم.

joint founder

بنیانگذار مشترک

joint venture

سرمايه گذاري مشترک

jointly

به طور مشترک

Keyword

Criteria