Farsi Dictionary

Jab

ضربت با چيز تيز، ضربت با مشت ، خرد كردن ، سك زدن ، سيخ زدن ، خنجر زدن ، سوراخ كردن.

Jaber

ورد، سخن تند و ناشمرده ، گپ ، گپ زني ، وراجي كردن ، تند و ناشمرده گفتن.

Jaberwocky

سخن نامفهوم.

Jabiru

(ج.ش) لك لك ابزي نقاط گرم و معتدل امريكا.

Jaborandi

(گ.ش) درخت جابوراندي برزيلي.

Jabot

دستمال سينه چين دار مردان قرن هجدهم.

Jaboticaba

(گ.ش) عودالبرق.

Keyword

Criteria