Jab |
ضربت با چيز تيز، ضربت با مشت ، خرد كردن ، سك زدن ، سيخ زدن ، خنجر زدن ، سوراخ كردن. |
Jaber |
ورد، سخن تند و ناشمرده ، گپ ، گپ زني ، وراجي كردن ، تند و ناشمرده گفتن. |
Jaberwocky |
سخن نامفهوم. |
Jabiru |
(ج.ش) لك لك ابزي نقاط گرم و معتدل امريكا. |
Jaborandi |
(گ.ش) درخت جابوراندي برزيلي. |
Jabot |
دستمال سينه چين دار مردان قرن هجدهم. |
Jaboticaba |
(گ.ش) عودالبرق. |