Farsi Dictionary

Is

است هست (سوم شخص مفرد از فعل)

Isaac

اسحق فرزند حضرت ابراهيم.

Isaiah

(isaias) اشعياء نبي اسراءيل.

Isaias

(isaiah) اشعياء نبي اسراءيل.

Isallobar

(هوا شناسي) خط فرضي كه نقاط داراي فشار جوي مساوي در زمان معيني رانشان ميدهد.

Isallobaric

(هوا شناسي) خط فرضي كه نقاط داراي فشار جوي مساوي در زمان معيني رانشان ميدهد.

Ischaemia

(ischmia) (طب) نقصان خون در عضو، كم خوني موضعي.

Ischium

(تش.) ورك ، استخوان ورك ، استخوان نشيمنگاهي.

Ischmia

(ischaemia) (طب) نقصان خون در عضو، كم خوني موضعي.

Ishmael

اسمعيل فرزند ابراهيم و هاجر.

Isinglass

سريشم ماهي ، طلق ، ورقه ميكا.

Isis

(افسانه مصري) ايزس الهه حاصلخيزي.

Islam

دين اسلا م ، اسلا مي.

Islamism

پيروي از دين اسلا م ، اسلا م گرايي.

Islamize

بصورت اسلا مي در اوردن ، صورت اسلا مي دادن به.

Island

ابخست ، جزيره ، محل ميخكوبي شده وسط خيابان و ميدان و غيره ، جزيره ساختن ، جزيره دار كردن.

Island universe

(نج.) كهكشان.

Islander

جزيره نشين.

Isle

جزيره ، جزيره كوچك ، جزيره نشين كردن ، مجزا كردن.

Islet

جزيره كوچك ، جاي پرت و دور افتاده.

Islets of langerhans

(تش.) دسته هاي سلولي اثني عشر بنام <جزاير لا نگرهانس> كه توليد انسولين ميكنند.

Ism

(.n): اصول ، عقيده ، اعتقاد، رويه ، مكتب ، سيستم عملي ، گرايش ، اصالت.(suf=) پسوندي بمعني< عمل> و< كار> و< طريقه عمل> و< حالت> و< شرط> و< پيروي.>

Isn't

(not is) نيست.

Isobar

(جغ) خط جغرافيايي نشان دهنده نقاط هم فشار، (ش.) دواتم داراي وزن مساوي ولي داراي عدد اتمي غير مساوي ، هم فشار.

Isobare

(جغ) خط جغرافيايي نشان دهنده نقاط هم فشار، (ش.) دواتم داراي وزن مساوي ولي داراي عدد اتمي غير مساوي ، هم فشار.

Isochromatioc

همرنگ ، متساوي اللون ، منحني همرنگ.

Isochronal

(isochronous) همزمان ، واقع شونده در فواصل منظم و مساوي ، متقارن ، متوازن.

Isochronism

تقارن ، ايجاد تقارن ، همزماني ، ايجاد همزماني.

Isochronous

(isochronal) همزمان ، واقع شونده در فواصل منظم و مساوي ، متقارن ، متوازن.

Isocline

هم شيب ، داراي شيب متقارن و مساوي ، هم خواب (در مخمل و غيره).

Isoclinic line

خطي بر روي نقشه كه بوسيله ان نقاطي كه در انجاها تمايل سوزن مغناطيسي يكسان است نشان داده ميشود.

Isodiametric

داراي ابعاد مساوي ، هم اندازه ، داراي قطر مساوي.

Isodimorphism

تقارن دو شكلي ، تقارن و هم شكلي بين دو چيز دوشكل ، هم دو شكلي.

Isodimorphous

هم دوشكل.

Isodose

داراي تابش يا اشعه برابر، هم شعاع ، هم تابش.

Isodynamic

داراي نيروي مغناطيسي مساوي.

Isoelectric

(برق) هم توان ، داراي فشار الكتريكي مساوي.

Isoelectronic

داراي الكترونهاي يكسان.

Isogamete

جورگان ، سلول جنسي كه از نظر شكل و كار از سلول جنسي جفت خود قابل تشخيص نيست ، هم گاميت.

Isogametic

(isogamous) داراي خاصيت هم گاميتي.

Isogamous

(isogametic) داراي خاصيت هم گاميتي.

Isogony

برابري ، تعادل و تساوي در رشد، همرشدي.

Isohel

(جغ.) خط همشيد.

Isoheyt

خط هم باش ، خط شاخص نقاط هم باران.

Isolate

مجزا كردن ، سوا كردن ، در قرنطينه نگاهداشتن ، تنها گذاردن ، منفرد كردن ، عايق دار كردن.

Isolation

انزوا، كناره گيري.

Isolationism

پيروي از سياست انزوا، انزوا گرايي.

Isomagnetic

داراي نيروي مغناطيسي متساوي.

Isomer

(isomerous)(ش.)جسمي كه تركيب ان با تركيب جسم ديگر يكي است ، (ش -.گ.ش -.ج.ش.)هم پاره ، ايزومر، هم تركيب ، هم فرمول.

Isomerous

(isomer) (ش.)جسمي كه تركيب ان با تركيب جسم ديگر يكي است ، (ش -.گ.ش -.ج.ش.)هم پاره ، ايزومر، هم تركيب ، هم فرمول.

Isometric

داراي يك ميزان ، هم اندازه ، (سنگ شناسي) داراي ذرات ريز متساوي ، هم متر.

Isometropia

همديدي ، تشابه انكسار نور در دو چشم ، تساوي ديد دو چشم.

Isomorph

همريخت ، (ش.- مع.) مواد همشكل ، ماده يك شكل ، (زيست شناسي) جانور يا گياه وياگروهي كه مشابه گياه يا گروه ديگري است ، هم شكل.

Isonomy

برابري در حقوق سياسي ، برابري سياسي ، تساوي سياسي و حقوقي.

Isopiestic

هم فشار، داراي فشار يكسان ، خط هم فشار.

Isopleth

خط هم چند، هم چند.

Isopod

(ج.ش.) جانور سخت پوست بر<=> پاي ، وابسته بجاوران برابر پاي ، برابر پاي ، جورپاي.

Isopodan

(ج.ش.) جانور سخت پوست بر<=> پاي ، وابسته بجاوران برابر پاي ، برابر پاي ، جورپاي.

Isosceles triangle

مثلث متساوي الساقين ، سه گوشه دو پهلو برابر.

Isotherm

خطي كه نقاط داراي گرماي متوسط ساليانه مساوي را نشان ميدهد، (درجمع) خطوطمتحدالحراره ، خط هم گرما، خط همدما.

Isotonic

هم كشش ، داراي كشش مساوي ، داراي اهنگ مساوي ، هم توان.

Isotope

جسم ايزوتوپ ، همسان.

Isotopy

داراي تساوي در اعداد اتمي ، برابري عددي اتمي.

Isotropic

داراي خواص برابر از هرسو، همگراي ، داراي خواص فيزيكي مشابه.

Isotropy

همگرايي ، همساني.

Israel

اسراءيل.

Israelite

اسراءيلي ، عبراني ، يهودي ، كليمي.

Issuable

صادر كردني ، قابل صدور، انتشار دادني.

Issuance

صدور، انتشار.

Issuant

صادر كننده ، منتشر كننده ، منتشر شونده.

Issue

بر امد، پي امد، نشريه ، فرستادن ، بيرون امدن ، خارج شدن ، صادر شدن ، ناشي شدن ، انتشار دادن ، رواج دادن ، نژاد، نوع ، عمل ، كردار، اولا د، نتيجه بحث ، موضوع ، شماره.

Istanbul

بزرگترين شهر تركيه.

Isthmian

(isthmic) برزخي ، تنگه اي ، وابسته به تنگه پاناما، وابسته به باريكه ، گردنه اي ، ساكن تنگه.

Isthmic

(isthmian) برزخي ، تنگه اي ، وابسته به تنگه پاناما، وابسته به باريكه ، گردنه اي ، ساكن تنگه.

Isthmus

تنگه خالي ، برزخ ، باريكه.

isolated

جدا شده

isolating

جدا

isolator

عايق

isomorphic

هم ريخت

isomorphism

هم شکلي

issued

صادر شده

issues

مسايل

Keyword

Criteria